غلتک زدن
فارسی به انگلیسی
to roll, to use a roller on(a house-top)
calender, steamroller
فارسی به عربی
لفة
مترادف و متضاد
گرد کردن، پیچیدن، گشتن، غلتیدن، غلت خوردن، غلتاندن، غلت دادن، غل دادن، غلتک زدن، بدوران انداختن، تراندن، تر دادن، تلاطم داشتن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) هموار و تسطیح کردن به وسیله غلتک : بام را غلتک زد .
کلمات دیگر: