مترادف عتاب : پرخاش، سرزنش، شماتت، ملامت، نقمت، خشم، خطاب، غضب، قهر، مخالفت، معاتبه، ناز
برابر پارسی : خشم، سخن تند، سرزنش، پرخاش، تشر
reproof
exclamation
پرخاش، سرزنش، شماتت، ملامت، نقمت
خشم، خطاب، غضب، قهر، مخالفت، معاتبه
ناز
۱. پرخاش، سرزنش، شماتت، ملامت، نقمت
۲. خشم، خطاب، غضب، قهر، مخالفت، معاتبه
۳. ناز
عتاب . [ ع َت ْ تا ] (اِخ ) ابن اسیدبن ابی العیص بن امیة. از والیان اموی و از قریش و از مردم مکه و صحابه است . وی مردی شجاع ، عاقل و از اشراف عرب بود. رسول (ص ) در عام الفتح او را بر مکه گماشت و ابوبکر نیز او را ابقاء کرد و تا به سال 13 هَ . ق . که درگذشت بدان شغل بماند. بعض مورخان گویند وی تااواخر خلافت عمر در ولایت مکه باقی بود و بنابر این وفاتش در اوائل سال 23 بوده است . (از الاعلام زرکلی ).
عتاب . [ ع َت ْ تا ] (اِخ ) ابن ورقاء الریاحی . از شجاعان و از امیران عرب است و از امرای مصعب بن زبیر است . او را امارت اصفهان داد و به جنگ خوارج ری فرستاد به ری برفت و با خارجیان جنگی سخت کرد و ری را به قهر تصرف کرد و سپس حجاج او را به جنگ شیب بن یزید فرستاد و او با لشکریان بسیار از مردم شام و عراق با شیب نبرد کرد. و سرانجام در جنگی به سال 77 هَ . ق . به دست عامربن عمر تغلبی کشته شد. (از الاعلام زرکلی ).
خاقانی .
نظامی .
سعدی .
عتاب . [ ع ُت ْ تا ] (اِخ ) نام شخصی است که مخترع خارا بوده و آن پارچه ای است موجدار که از ابریشم میبافند. (برهان ). رجوع به عتابی شود.