کلمه جو
صفحه اصلی

غرغره کردن

فارسی به انگلیسی

gargle, to gargle

to gargle


gargle


فارسی به عربی

غرغرة

مترادف و متضاد

gurgle (فعل)
جوشیدن، غرغره کردن، شرشر کردن

gargle (فعل)
غرغره کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) آب یا مایعی دیگر را در گلو گردانیدن بی آنکه فرو برند .

لغت نامه دهخدا

غرغره کردن. [ غ َ غ َ رَ / رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آب در گلو گردانیدن بی فروبردن. آب یا دارویی در گلو گردانیدن برای شستن و پاک کردن دهان یا برای دفع بیماری. عمل غرغره. رجوع به غرغرة شود.

اصطلاحات

معنی اصطلاح -> غِرغِره کردن
حرفی را زیرلب / نامفهوم تکرار کردن
مثال:
هروقت چیزی باب طبعش نبود، چندتا فحش چارواداری زیرلب غرغره می کرد و بعد با صدای بلند می گفت: گور بابای همه شون، می خوام سر به تن هیچ کدومشون نباشه.

پیشنهاد کاربران

غرغره کردن: [ اصطلاح در تداول عامه ]حرفی را زیرلب / نامفهوم تکرار کردن، بدون فکر از روی تقلید گفته های دیگران را به زبان آوردن
( ( ماه منیر آینه را گذاشت توی کیف و به آرزو چشم غره رفت و رو کرد به آیه که لب ور چیده بود "حرف های مادرت و شیرین را غرغره نکن . مهمانی رفتن و مهمانی دادن و جواهر خریدن هیچ کار بدی نیست " ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 138. ) )


کلمات دیگر: