کلمه جو
صفحه اصلی

غرغر کردن

فارسی به انگلیسی

to grumble

فارسی به عربی

تذمر , تمتم , حقد , هدیر
وبخ

تذمر , تمتم , حقد , هدير


مترادف و متضاد

grumble (فعل)
ژکیدن، گله کردن، غرغر کردن

murmur (فعل)
ژکیدن، غرغر کردن، من من کردن، غرولند کردن، زمزمه کردن

grudge (فعل)
لرزیدن، غرغر کردن، بخل ورزیدن، لجاجت کردن، غبطه خوردن بر، رشک ورزیدن به

chide (فعل)
سرزنش کردن، عتاب کردن، گله کردن از، غرغر کردن

growl (فعل)
غرغر کردن

mutter (فعل)
غرغر کردن، من من کردن، غرولند کردن، جویده سخن گفتن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) زیر لب از روی خشم و ناراختی سخن گفتن غر زدن : زود برگشت آن جعل از بوستان رفت و غرغر کرد پیش دوستان . ( بهار )

لغت نامه دهخدا

غرغر کردن. [ غ ُ غ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آهسته سخن گفتن از سر خشم. غر زدن. ( فرهنگ نظام ). سخن گفتن اعتراض آمیز.لندیدن. ژکیدن. ناخشنودی نمودن با کلماتی نامفهوم. لندلند کردن. قرقر کردن. رجوع به غرغر و قرقر شود.

پیشنهاد کاربران

لند

غرغرکردن


کلمات دیگر: