کلمه جو
صفحه اصلی

غرفه


مترادف غرفه : اطاق، اطاقک، بالاخانه، حجره

برابر پارسی : بالا خانه، کلبه، تیمچه

فارسی به انگلیسی

booth, pavilion, upper chamber

booth, upper chamber


booth, pavilion


فارسی به عربی

کشک

عربی به فارسی

اتاق , تالا ر , اتاق خواب , خوابگاه , حجره , خان(تفنگ) , فشنگ خورياخزانه(درششلول) , دفترکار , اپارتمان , در اطاق قرار دادن , جا دادن , دارچين , رنگ زرد سبز , خانه , جا , فضا , محل , موقع , مجال , مسکن گزيدن , منزل دادن به , وسيع تر کردن


مترادف و متضاد

balcony (اسم)
بالکن، ایوان، بالاخانه، لژ بالا، ستاوند، غرفه

booth (اسم)
غرفه، جای ویژه، اطاقک، پاسگاه یادکه موقتی

stall (اسم)
بهانه، غرفه، اخور، لژ، صندلی، بساط، عذر، جایگاه ویژه، دکه چوبی کوچک، جای ایستادن اسب در طویله

loge (اسم)
غرفه، لژ، جای ویژه در تاتر و غیره

اطاق، اطاقک، بالاخانه، حجره


فرهنگ فارسی

بالاخانه، اطاقی که بالای اطاق دیگرساخته شود، برواره، پرواره، فرواره
( اسم ) ۱ - بالاخانه برواره پرواره بر بام ۲ - اطاق یا قسمتی مجزا از یک سالن : غرفه کشاورزی جمع : غرف غرفات .
هیات آب بدست گرفتن نوعی از برداشتن آب بدست

فرهنگ معین

(غُ فِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - بالاخانه ، بام . ۲ - اتاق یا قسمتی مجزا از یک سالن .

لغت نامه دهخدا

( غرفة ) غرفة. [ غ َ ف َ ]( ع اِ ) یکبار بریدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اسم مرة از غَرف. ( تاج العروس ). || یکبار فریز کردن موی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). || یکبار آب برداشتن به دست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

غرفة. [ غ َ رَ ف َ ] ( اِخ ) ابن الحارث الکندی. صحابی است. ( منتهی الارب ). کنیه وی ابوالحارث است. ساکن مصر و از صحابه پیغمبر و از روات بود. عبداﷲبن حارث ازدی و کعب بن علقمة از وی روایت کرده اند. وی در جنگ رده با عکرمةبن ابی جهل جنگید.( از الاستیعاب ص 517 ). رجوع به تاریخ مصر ص 102 شود.

غرفة. [ غ ُ ف َ ] ( ع اِ ) یک مشت آب. ج ، غِراف ، و هو اسم للمفعول لانک ما لم تغرفه لاتسمیه غرفة. ( منتهی الارب ). به قدر یک مشت. ( غیاث اللغات ). یک کف دست آب برداشته. ( مجمل اللغة ). یک کف آب. ( ترجمان علامه جرجانی ). آنچه از آب و یا امثال آن با کف دست برگیرند. مشت. حثی. جرعه. ( مهذب الاسماء ) : الامن اغترف غرفةً بیده. ( قرآن 249/2 ). چون به پیش آب رسیدند دست به پشت اسب مالیدند و یک غرفه آب برگرفتند. ( قصص الانبیاء ص 143 ). || برواره. ( منتهی الارب ). ج ، غُرُفات ، غُرَفات ، غُرفات ، غُرَف. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). بالاخانه بر کنار بام. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). پرواره ؛ یعنی خانه بالا. ( دهار ). خانه بالایی. ( ترجمان علامه جرجانی ). بالاخانه. برواره ؛ یعنی خانه کوچک بالای بام که در آن دریچه ها هرطرف باشد. حجره بر بام. پرواره. ( آنندراج ). فرواره.( نصاب الصبیان ). علیة. ( اقرب الموارد ) :
این قصر خجسته که بنا کرده ای امسال
با غرفه فردوس به فردوس قرین است.
منوچهری.
به هشت بَهو بهشت اندرین سه غرفه مغز
به هفت حجله نور اندرین دو حجره خواب.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 52 ).
پیش آن شاهدان قصر بهشت
غرفه ای بود برکشیده ز خشت
خواجه بر غرفه رفت و بست درش
بازگشتند رهبران ز برش
بود در ناف غرفه سوراخی
روشنی تافته درو شاخی.
نظامی.
خواهر از غرفه بدید و دریچه برهم زد. پسر دریافت ، دست از طعام بازکشید. ( گلستان سعدی ). امیر دزدان از غرفه بدید و بشنید و بخندید. ( گلستان سعدی ).
به زیر آمد از غرفه خلوت نشین
به پایش درافتاد سربر زمین.
سعدی ( بوستان ).

غرفة. [ غ َ رَ ف َ ] (اِخ ) ابن الحارث الکندی . صحابی است . (منتهی الارب ). کنیه ٔ وی ابوالحارث است . ساکن مصر و از صحابه ٔ پیغمبر و از روات بود. عبداﷲبن حارث ازدی و کعب بن علقمة از وی روایت کرده اند. وی در جنگ رده با عکرمةبن ابی جهل جنگید.(از الاستیعاب ص 517). رجوع به تاریخ مصر ص 102 شود.


غرفة. [ غ َ ف َ ](ع اِ) یکبار بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم مرة از غَرف . (تاج العروس ). || یکبار فریز کردن موی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || یکبار آب برداشتن به دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


غرفة. [ غ ِ ف َ ] (ع اِ) هیأت آب به دست گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوعی از برداشتن آب به دست . (غیاث اللغات ). || نعل . ج ، غِرَف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نعل و کفش . (ناظم الاطباء).


غرفة. [ غ ُ ف َ ] (اِخ ) ابن مالک الازدی ، برادر عبدالرحمن . همان عروةبن مالک است که در بعض کتب به تصحیف غرفة آمده است . (الاصابة ص 197). رجوع به عروةبن مالک شود.


غرفة. [ غ ُ ف َ ] (اِخ ) الازدی . صحابی و از کوفیان بشمار است ، ابن سکن از طریق حرث بن حضیر از ابی صادق از غرفة الازدی روایت کند. وی از اصحاب صفه بود و همو بود که رسول اﷲ (ص ) وی رادعا کرد و گفت : «اللهم بارک له فی صفقته ». بیشتر روات وی کوفیان و غالباً شیعه اند. (الاصابة ج 5 ص 188).


غرفة. [ غ ُ ف َ ] (اِخ ) نام قصری در یمن . لبید گوید :
غلب اللیالی خلف آل محرق
و کما فعلن بهرمز و بهرقل
و غلبن ابرهة الذی الفیته
قدکان خلد فوق غرفة موکل .
گویند موکل نام کسی است . اسودبن یعفر نیز گوید:
فان یک یومی قددنا و اخاله
لوارده یوماً الی ظل منهل
فقبلی مات الخالدان کلاهما
عمید بنی جحوان و ابن المظلل
و عمروبن مسعود و قیس بن خالد
و فارس رأس العین سلمی بن جندل
و اسبابه اهلکن عاداً و انزلت
عزیزاً یغنی فوق غرفة موکل
تغنیه بحاء الغناءمجیدة
بصوت رخیم او سماع مرتَّل .
نصر غرفه را به فتح اول آورده و گوید: جایی است در یمن ، میان جُرَش و صعدة در راه مکه . ولی معنای اول صحیح است و بیت لبید شاهد آن است مگر اینکه قول نصر بر جای دیگری اطلاق شود. (از معجم البلدان ).


غرفة. [ غ ُ ف َ ] (ع اِ) یک مشت آب . ج ، غِراف ، و هو اسم للمفعول لانک ما لم تغرفه لاتسمیه غرفة. (منتهی الارب ). به قدر یک مشت . (غیاث اللغات ). یک کف دست آب برداشته . (مجمل اللغة). یک کف آب . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). آنچه از آب و یا امثال آن با کف دست برگیرند. مشت . حثی . جرعه . (مهذب الاسماء) : الامن اغترف غرفةً بیده . (قرآن 249/2). چون به پیش آب رسیدند دست به پشت اسب مالیدند و یک غرفه آب برگرفتند. (قصص الانبیاء ص 143). || برواره . (منتهی الارب ). ج ، غُرُفات ، غُرَفات ، غُرفات ، غُرَف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بالاخانه بر کنار بام . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پرواره ؛ یعنی خانه ٔ بالا. (دهار). خانه ٔ بالایی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بالاخانه . برواره ؛ یعنی خانه ٔ کوچک بالای بام که در آن دریچه ها هرطرف باشد. حجره بر بام . پرواره . (آنندراج ). فرواره .(نصاب الصبیان ). علیة. (اقرب الموارد) :
این قصر خجسته که بنا کرده ای امسال
با غرفه ٔ فردوس به فردوس قرین است .

منوچهری .


به هشت بَهو بهشت اندرین سه غرفه ٔ مغز
به هفت حجله ٔ نور اندرین دو حجره ٔ خواب .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 52).


پیش آن شاهدان قصر بهشت
غرفه ای بود برکشیده ز خشت
خواجه بر غرفه رفت و بست درش
بازگشتند رهبران ز برش
بود در ناف غرفه سوراخی
روشنی تافته درو شاخی .

نظامی .


خواهر از غرفه بدید و دریچه برهم زد. پسر دریافت ، دست از طعام بازکشید. (گلستان سعدی ). امیر دزدان از غرفه بدید و بشنید و بخندید. (گلستان سعدی ).
به زیر آمد از غرفه خلوت نشین
به پایش درافتاد سربر زمین .

سعدی (بوستان ).


|| از لطائف اللغات معنی دریچه نیز مستفاد می شود. (غیاث اللغات ). دریچه ٔ پنجره . (از فرهنگ شعوری ). || در تداول امروز مطلق اطاق یاقسمی مجزا از سالنی : غرفه ٔ کشاورزی . || توک موی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) . الخصلة من الشعر. (اقرب الموارد). || رسن گردن شتر که به گره ٔ سهل بسته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریسمان گردن شتر که به گره ٔ آسان گشای بسته باشند. (ناظم الاطباء). الحبل المعقود بانشوطة یعلق فی عنق البعیر. (اقرب الموارد). || آسمان هفتم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). السماءُ السابعة، کقوله : سَوّی ̍ فاغلق دون غرفةِ عرشه . (اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

۱. هریک از اتاقک ها یا اتاق های یک نمایشگاه که در آن به عرضۀ کالا می پردازند.
۲. هریک از حجره های پیرامون مساجد و مدارس قدیمی.
۳. [قدیمی] اتاقی که بالای اتاق دیگر ساخته شود، بالاخانه، برواره، پرواره، فرواره.
۴. [قدیمی] یک مشت آب.

دانشنامه عمومی

غُرفه کاربردهای معنایی متفاوتی دارد؛ از جمله:
فروشگاه: اتاقی که در بازارهای سنتی ایران، محل عرضه و فروش کالا بوده است. به این نوع مغازه ها، حجره هم گفته می شود. اکنون نیز در بعضی بازارهای اینترنتی و سایت های فروشگاه ساز، به جای «فروشگاه اینترنتی» از کلمات «غرفه» یا «حجره» استفاده می شود.
حجره: اتاقی که خوابگاه طلاب حوزه علمیه است؛ به ویژه در مدارس سنتی علوم دینی.
حاضری فروشی: بوفه و نوعی خرده فروشی است که در آن خوراک های غیرمعمول خارجی به فروش می رسد.
غرفه نمایشگاهی: قسمت های مجزا و تفکیک شده در نمایشگاه های محصولات (کالا و خدمات)؛ مانند نمایشگاه بین المللی کتاب تهران. «غرفه آرایی» و طراحی غرفه برای این مورد به کار می رود.
اتاق: مطلق اتاق یا قسمت های مجزا در سالن ها.
غرفه بهشتی: منازلی که در بهشت قرار دارد. این معنا در برخی آیات قرآن آمده است؛ مانند آیه ۷۵ سوره فرقان.
یک مشت آب: این واژه در آیه ۲۴۹ سوره بقره در داستان طالوت به کار رفته است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی غُرْفَةً: یک بار بلند کردن (کلمه اغتراف و کلمه غرف به معنای آن است که چیزی را بلند کنی و بگیری ، مثلا میگویند : فلان غرف الماء و یا میگویند : فلان اغترف الماء ، یعنی فلانی آب را بلند کرد تا بنوشد . و اغتراف یک غرفه از آب کنایه از یک مشت آب برداشتن است ود رعبا...
معنی غُرْفَةَ: بنایی که بالای بنای دیگر واقع شده باشد و از سطح زمین یا کف خانه بلندتر باشد .
معنی غُرَفٌ: بناهایی که بالای بناهای دیگر واقع شده باشند و از سطح زمین یا کف خانه بلندتر باشند -خانه بسیار زیبایی است که در بلندی قرار داشته باشد (جمع غرفه)
معنی ﭐغْتَرَفَ: برداشت - گرفت و بلند کرد(کلمه اغتراف و کلمه غرف به معنای آن است که چیزی را بلند کنی و بگیری ، مثلا میگویند : فلان غرف الماء و یا میگویند : فلان اغترف الماء ، یعنی فلانی آب را بلند کرد تا بنوشد . و اغتراف یک غرفه از آب کنایه از یک مشت آب برداشتن است ...
ریشه کلمه:
غرف (۷ بار)

پیشنهاد کاربران

اتاقک


اتاقک
کوچک
مغازه

اتاق، غرفه، مغازه

اتاقک، اتاق، مکانی شبیه به اتاق

اتاق


کلمات دیگر: