کلمه جو
صفحه اصلی

طول دادن


مترادف طول دادن : طولانی کردن، دیر کردن

برابر پارسی : کش دادن، درازکردن

فارسی به انگلیسی

continue, to prolong, to be long(in doing something)

to prolong, to be long(in doing something)


continue


مترادف و متضاد

extend (فعل)
بزرگ کردن، منبسط کردن، ادامه دادن، رساندن، دراز کردن، توسعه دادن، طولانی کردن، طول دادن، تمدید کردن

protract (فعل)
دراز کردن، طول دادن، امتداد دادن، کش دادن

prolong (فعل)
دراز کردن، بتاخیر انداختن، طولانی کردن، طول دادن، امتداد دادن، امتداد یافتن، بطول انجامیدن، ممتد کردن

draw out (فعل)
بیرون کشیدن از، استخراج کردن، طولانی کردن، طول دادن

طولانی کردن


دیر کردن


۱. طولانی کردن
۲. دیر کردن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) امرار وقت کردن بتاخیر انداختن کاری را .

فرهنگ معین

(دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) به تأخیر انداختن ، به درازا کشاندن .

لغت نامه دهخدا

طول دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) امرار وقت کردن. به تأخیر انداختن.


کلمات دیگر: