غرغره
فارسی به انگلیسی
gargle
فارسی به عربی
عربی به فارسی
غرغره , گلو شويي , غرغره کردن , شرشر , جوشيدن , شرشر کردن
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
یکی غرغر ماکیان حبشه یا ماکیان بیابانی قسمی ماکیان
1. گرداندن محلول در حلق برای شستوشو و ضدعفونی 2. محلولی که برای شستوشو و ضدعفونی حلق به کار میرود
فرهنگ معین
( ~ . ) (اِ. ) خِرخِره ، گلو، نای گلو.
( ~ . ) [ ع . ] (مص ل . ) آب یا مایع شستشو دهندة دهان را در گلو گردانیدن .
(غَ غَ رِ)(اِ.) = قرقره :چرخی که ریسمان دور آن پیچیده می شود برای بالا کشیدن چیزی .
( ~ .) (اِ.) خِرخِره ، گلو، نای گلو.
( ~ .) [ ع . ] (مص ل .) آب یا مایع شستشو دهندة دهان را در گلو گردانیدن .
لغت نامه دهخدا
بنگر به خویشتن وگرت تیره گشت مغز
بزدا ازو بخار، به پرهیزو غرغره.
غرغرة. [ غ ُ غ ُ رَ ] ( ع اِ ) چینه دان مرغ. ( منتهی الارب ). حوصلة. غَرغَرة. ( اقرب الموارد ). || سپیدی پیشانی اسب. غرة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سپیدیی است در پیشانی. ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). || ( ص ) مرد بزرگ قدر شریف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
غرغره . [ غ َ غ َ رَ / رِ ] (اِ) غلطک آبکشی . غلتک که به وسیله ٔ آن آب از چاه کشند. غرغر. (برهان قاطع). رجوع به غرغر شود. || در تداول کنونی به کسر اول و سوم است و علاوه بر معنی مذکور به غلتکی چوبی یا چرخی اطلاق شود که به دور محوری میتواند بگردد و بر محیط آن شیاری برای پیچیدن ریسمان و یا گذراندن زنجیر است و به عربی مِکَب ّ گویند.
پرورده باد جان تو از هر حدیث خوش
جان منازع تو رسیده به غرغره .
سوزنی .
رجوع به غرغر شود.
غرغره . [ غ ِ غ ِ رَ / رِ ] (اِ) نام مرغی است و بعضی مرغ خانگی و بعضی مرغ صحرائی را گویند. (برهان قاطع). مأخوذ از عربی (غرغر. غرغرة) است . بعضی کلمه را غرغرک ، از غرغر +ه (ک ، پسوند پدیدآورنده ٔ اسم از آوا) دانسته اند. (مجله ٔ ارمغان سال 12 شماره ٔ 7: کاف . کسروی به نقل حواشی برهان قاطع چ معین ). رجوع به غرغر و غرغرة شود. || قرقره . رجوع به قرقره و غَرغَرَه شود.
غرغره . [ غ ُ غ ُ رَ ] (ص )دبه خایه . غرغر. غر. (برهان قاطع). رجوع به غر شود. بادخایه . بادگند. (از فرهنگ شعوری ). || (اِ) از روی قهر و غضب و زیر لب حرف زدن . غرغر. (برهان قاطع). غر. قرقر. لندلند. رجوع به غرغر و غر شود.
- آسمان غرغره ؛ در تداول عوام ، تندر. رعد. رجوع به آسمان غرغره شود.
بنگر به خویشتن وگرت تیره گشت مغز
بزدا ازو بخار، به پرهیزو غرغره .
ناصرخسرو.
|| شکستن استخوان بینی . (منتهی الارب ). کسر قصبه ٔ بینی . (از اقرب الموارد). || شکستن سر شیشه . (از منتهی الارب ). || درآوردن سربند شیشه . (از اقرب الموارد). || گردانیدن صدا در حلق . یقال : یغرغر الراعی بصوته ؛ ای یردّده فی حلقه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) . || آمد و شد کردن آواز در گلو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آواز برآوردن با گرفتگی صدا. (از اقرب الموارد). || به مرگ نزدیک شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آمد و شد کردن جان در حلق . (از منتهی الارب ) (تاج العروس ). رسیدن جان در گلو به وقت نزع . (برهان قاطع). گردانیدن جان در گلو. (دهار). گردیدن آب دهن باشد در گلو به هنگام نزع . (جهانگیری ). || گلو بریدن . (منتهی الارب ). ذبح . (اقرب الموارد). || (اِ) آواز با گرفتگی گلو. || آواز جوش دیگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بانگ دیگ . (مهذب الاسماء). || چینه دان مرغ . (منتهی الارب ). حوصلة. (اقرب الموارد). رجوع به غُرغُرَة شود. || حکایت آواز شبان . (از اقرب الموارد).
غرغرة. [ غ ِ غ ِ رَ] (ع اِ) یکی غِرغِر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ماکیان حبشه یا ماکیان بیابانی . (از اقرب الموارد) . قسمی ماکیان . (دزی ). غرغر. غرغرک . رجوع به غرغر شود. || یکی غِرغِر. گیاه بهاری که در کوه روید. (از تاج العروس ).
غرغرة. [ غ ُ غ ُ رَ ] (ع اِ) چینه دان مرغ . (منتهی الارب ). حوصلة. غَرغَرة. (اقرب الموارد). || سپیدی پیشانی اسب . غرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سپیدیی است در پیشانی . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || (ص ) مرد بزرگ قدر شریف . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
فرهنگ عمید
۲. (اسم ) (پزشکی ) [مجاز] محلولی که برای شستشوی دهان و گلو به کار برود.
* غرغره کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی )
۱. گرداندن آب یا مایع دیگر در دهان و گلو برای شستشوی آن.
۲. (مصدر متعدی ) [عامیانه، مجاز] تکرار طوطی وار سخنان شخص دیگر.
نای، گلو، خشک نای، غرغر.
نای؛ گلو؛ خشکنای؛ غرغر.
۱. گرداندن آب یا مایع دیگر در دهان و گلو برای شستشوی آن.
۲. (اسم) (پزشکی) [مجاز] محلولی که برای شستشوی دهان و گلو به کار برود.
〈 غرغره کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی)
۱. گرداندن آب یا مایع دیگر در دهان و گلو برای شستشوی آن.
۲. (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] تکرار طوطیوار سخنان شخص دیگر.
دانشنامه عمومی
غرغره کردن مایعات معمولاً با هدف پیشگیری یا درمان بیماری ها انجام می شود. به عنوان نمونه غرغره محلول ولرم آب و نمک، برای درمان بیماری سرماخوردگی، و غرغره برخی مواد ضد عفونی کننده برای درمان آفت دهان یا بیماری های لثه کاربرد دارد.
غرغره کردن در انظار عمومی یا در حین غذا خوردن، در بسیاری فرهنگ ها رفتاری بی ادبانه تلقی می شود. معمولاً غرغره کردن در دستشویی انجام می شود تا مایع پس از غرغره کردن به درستی دفع شود.
واژه غرغره که گاهی به غلط به صورت قرقره نیز نوشته می شود به معنای ابتدای گلو از سمت دهان است.
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه اسلامی
از آن به مناسبت در باب صوم سخن گفته اند.
← در طهارت
۱. ↑ مدارک العروة، ج۲۰، ص ۱۷۷.۲. ↑ استفتائات جدید (تبریزی)، ج۱، ص۱۴۵.
منبع
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۵۴۱، برگرفته از مقاله «غرغره».
...