طناب انداختن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
اویختن، طناب انداختن، بدار اویختن، اویزان بودن، اویزان کردن، فروهشتن، چسبیدن به، متکی شدن بر، بدار اویخته شدن، معلق کردن
خفه کردن، مختنق کردن، طناب انداختن، گلوی کسی را فشردن
طناب انداختن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - کمند انداختن گرد کسی یا چیزی . ۲ - خفه کردن با طناب و کمند .
کلمات دیگر: