کلمه جو
صفحه اصلی

عجول


مترادف عجول : بی تحمل، بی صبر، دستپاچه، شتابان، شتابزده، شتابناک، شتابنده، ناحمول، ناشکیبا

متضاد عجول : صبور

برابر پارسی : شتابگر، شتابزده، ناشکیبا، بی شکیب

فارسی به انگلیسی

hasty, rash, brash, hotheaded, impatient, impetuous

brash, hotheaded, impatient, impetuous


hasty, rash


فارسی به عربی

طفح , متهور , مستعجل

مترادف و متضاد

fast (صفت)
سفت، تند، سریع، سرزنده، سبک، رنگ نرو، سریع السیر، تندرو، با وفا، فوری، جماز، عجول، جلد و چابک

speedy (صفت)
چابک، سریع، سریع السیر، عجول

rash (صفت)
تند، بی پروا، عجول، بی احتیاط

hurried (صفت)
زود، عجول، شتاب زده، دست پاچه، هول هولکی، بی تامل

precipitous (صفت)
از روی عجله، عجول، بی مهابا، شتابناک

hasty (صفت)
تند، عجول، شتاب زده، دست پاچه، زود رس

hasteful (صفت)
عجول

بی‌تحمل، بی‌صبر، دستپاچه، شتابان، شتابزده، شتابناک، شتابنده، ناحمول، ناشکیبا ≠ صبور


فرهنگ فارسی

شتابنده، کسی که باسرعت وشتاب کاری انجام بدهد
( صفت ) آنکه کارها را به عجله انجام دهد شتابان ٠
گوساله مشتی از حیس

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] (ص . ) شتابکار.

لغت نامه دهخدا

عجول . [ ع ِج ْ ج َ ] (ع اِ) گوساله . ج ، عَجاجیل . (منتهی الارب ). || مشتی از حَیس و خرما و پسته با خرما آمیخته . (منتهی الارب ).


عجول. [ ع َ ] ( ع ص ) زن فرزندمرده. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ناقه بچه گم کرده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || نیک شتابنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) :
مگر از دیدنم ملول شدی
که به مرگم چنین عجول شدی.
سعدی.
|| واله و سرگشته از زن. || ( اِ ) شتر ماده بدان جهت که از غایت جزع در حرکات خود شتابی می کند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || مرگ. || ناشتاشکن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).

عجول. [ ع ِج ْ ج َ ] ( ع اِ ) گوساله. ج ، عَجاجیل. ( منتهی الارب ). || مشتی از حَیس و خرما و پسته با خرما آمیخته. ( منتهی الارب ).

عجول . [ ع َ ] (ع ص ) زن فرزندمرده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ناقه ٔ بچه گم کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نیک شتابنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) :
مگر از دیدنم ملول شدی
که به مرگم چنین عجول شدی .

سعدی .


|| واله و سرگشته از زن . || (اِ) شتر ماده بدان جهت که از غایت جزع در حرکات خود شتابی می کند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || مرگ . || ناشتاشکن . (آنندراج ) (منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

شتابنده، کسی که با سرعت و شتاب کاری انجام می دهد.

دانشنامه عمومی

عجول (به عربی: عجول) یک منطقهٔ مسکونی در فلسطین است.
فهرست شهرهای فلسطین
عجول ۱٬۲۳۷ نفر جمعیت دارد.

فرهنگ فارسی ساره

بی شکیب


واژه نامه بختیاریکا

آرد به گلین؛ پَله؛ سر لهد و پا پتی

جدول کلمات

شتابان


کلمات دیگر: