مترادف عبوس : اخمو، ترشرو، گرفته
متضاد عبوس : گشاده رو
برابر پارسی : اخمو، ترشرو
stern, grim(-faced)
beetle-browed, cranky, dour, glum, grumpy, morose, saturnine, severe, stern, sulky, sullen
اخمو، ترشرو، گرفته ≠ گشادهرو
(عَ) [ ع . ] (ص .) بسیار ترشروی ، اخمو.
(عُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) روی ترش کردن . 2 - (اِمص .) ترشرویی .
عبوس . [ ع َب ْ بو ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ).
عبوس . [ ع َ ] (ع ص ) بسیار ترش روی . (اقرب الموارد). || شیربیشه . || روز بد که از آن روی ترش شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
عبوس . [ ع َب ْ وَ ] (ع اِ) جماعت بسیار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عبوس . [ ع ُ ] (ع مص ) روی ترش کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ترجمان ) (تاج المصادر) (غیاث اللغات ). رجوع به عبس شود.
اخم کردن؛ رو ترش کردن؛ چین به پیشانی انداختن؛ ترشرویی.
ترشرو؛ بداخم؛ اخمو.
ترشرو