عبادت. [ ع ِ دَ ] ( ع مص ) عبادة. پرستش کردن. بندگی کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || طاعت و نهایت تعظیم برای خدای متعال. ( از اقرب الموارد ) :
جان تو از بهر عبادت شده ست
بسته در این خانه پراستخوان.
ناصرخسرو.
گفتم عبادتی که به یک حرف باشد آن
گفتا که عابدونی فی النار والسقر.
ناصرخسرو.
پس اگرچند روزی صبر باید کرد در رنج عبادت. ( کلیله و دمنه ).
نان از برای کنج عبادت گرفته اند
صاحبدلان نه کنج عبادت برای نان.
سعدی ( گلستان ).
عبادت بجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست.
سعدی ( گلستان ).
عبادة. [ ع ِ دَ ] ( ع مص ) عبادت. پرستش و بندگی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || قولهم عبدت ُ به اوذیه ؛ یعنی ورغلانیده شدم بر اذیت او. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به عبادت شود.
عبادة. [ ع ُ دَ ] ( اِخ ) ابن صامت بن قیس الانصاری الخزرجی ، مکنی به ابوالولید. از صحابه بود و در بیعت عقبه و فتح مصر و دیگر جنگها حاضر بود. او نخستین کسی است که قضاوت فلسطین یافت. در سال 38 قبل از هجرت متولد شد و به سال 34 هجرت درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ). و رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 33 و ج 5 ص 102 شود.
عبادة. [ ع َ دَ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲ معروف به ابن ماء السماء. پیشوای شاعران دولت عامریه اندلس بود وی همان است که توشیحات را پایه گذاشت و در تهذیب الفاظ آن کوشید و بدین امر شهرت داشت. وی به سال 422 هَ. ق. به مالقه درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبادة. [ ع ُ دَ ] ( اِخ ) ابن عُقیل بن کعب بن عامربن صعصعة. از مردم هوازن و از عدنان و جدی جاهلی است. ( از الاعلام زرکلی ). و رجوع به معجم قبائل العرب شود.