کلمه جو
صفحه اصلی

جویه

فرهنگ فارسی

مصغر جاه

لغت نامه دهخدا

( جویة ) جویة. [ ج َ وی ی َ ] ( ع ص ) مؤنث جَوی . دلتنگ و اندوهگین که بیان حال خود نتواند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به جَوی شود. || ناموافق ، گویند: ارض جویّة؛ زمین ناموافق ، و گاهی یاء مخفف گردد. ( منتهی الارب ).
جویه. [ ج ُ وَ ] ( ع اِ مصغر ) مصغر جاه. ( منتهی الارب ). رجوع به جاه شود.

جویه . [ ج ُ وَ ] (ع اِ مصغر) مصغر جاه . (منتهی الارب ). رجوع به جاه شود.


جویة. [ ج َ وی ی َ ] (ع ص ) مؤنث جَوی ّ. دلتنگ و اندوهگین که بیان حال خود نتواند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به جَوی ّ شود. || ناموافق ، گویند: ارض جویّة؛ زمین ناموافق ، و گاهی یاء مخفف گردد. (منتهی الارب ).


پیشنهاد کاربران

طلب، مقابل بدهی


کلمات دیگر: