مسخره لطیفه گو .
بد باز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بدباز. [ ب َ ] ( نف مرکب ) مسخره. بذله باز. نقل باز. ( آنندراج ). مقلد. مسخره. لطیفه گو. ( ناظم الاطباء ). || آنکه قمار نیک نداند باختن. آنکه دغل کند در بازی. ( یادداشت مؤلف ).
پیشنهاد کاربران
بد باز: بازیگر بد.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴٠۳ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴٠۳ ) .
کلمات دیگر: