کلمه جو
صفحه اصلی

جوزجندم

فرهنگ فارسی

جوز گندم گوز گندم

لغت نامه دهخدا

جوزجندم. [ ج َ ج َ دَ ] ( معرب ، اِ مرکب ) جوزگندم. گوزگندم. رجوع به گوزگندم و جوزگندم شود.

پیشنهاد کاربران

جوز جندم. ( ا. ع. ) . “به فتح جیم و سکون واو و زای معجمه و فتح جیم و سکون نون و ضم دال مهمله و سکون میم معرب از گوز گندم فارسی است و گل گندم نیز نامند و نزد عرب مشهور به نعیج الحبشه و شحم الارض و نزد اهل رقه معروف به خروء الحمام و نزد اهل اندلس به تربت العسل است.
ماهیت آن: چیزیست شبیه به مغز گردکان که بر روی سنگها متکون می گردد سفید مایل به زردی و بغدادی و انطاکی و مالقی نوشته اند که به قدر دانه نخود سفید مایل به زردی است که در صحراها بر روی سنگها متکون می گردد و انطاکی گفته به گمان من آن رطوبتی است که مختلط گشته به آن خاک لطیف و چون در عسل اندازند به زودی منحل شود و مقدار قلیل آن حجم بسیار به هم رساند و عسل را غلیظ گرداند و حجم آن را بیفزاید به حدی که یک اوقیه آن به حجم یک رطل نماید.
طبیعت آن: در اول سیّم گرم و خشک و با رطوبت فضلیه و بعضی در اول گرم گفته اند و بعضی در سیّم سرد و خشک.
افعال و خواص آن: به غایت مبهی و منعظ و مسمن و مانع شهوات ردیه گل خوردن و امثال آن و مفتت حصات و رافع عسرالبول و با آب سیب جهت قطع نزف الدم و ضماد آن جهت نزف الدم و قوبا و سعفه نافع و مغثی و مقی و مصلح آن ریباس و انار.
مقدار شربت آن: تا دو درهم و چون یک رطل و ربع آن را در ده رطل عسل و سی رطل آب گرم اندازند و بسیار بر هم زنند و سر آن را بپوشند به زودی مسکر و شراب گردد به حدی که قوی تر از خمر باشد و اهل عراق آن را فضیلت می دهند بر خمر و بغدادی نوشته که صنفی از جوز جندم از ناحیه بربر می آورند و آن کوچکتر و بسیار زرد و قوی و با سمیت است استعمال آن به هیچ وجه جایز نیست و مهیج باه و مجفف و با وجود آن مطفی قوّت باه است به سبب شدت تجفیفی که دارد و بدین سیب نیز قاطع نزف الدم است چون از خارج بر آن بپاشند و یا مقدار دو درهم با آب به و سیب بیاشامند. ”


کلمات دیگر: