وارد کردن , به کشور اوردن , اظهار کردن , دخل داشتن به , تاثير کردن در , با پيروزي بدست امدن , تسخير کردن , اهميت داشتن , کالا ي رسيده , کالا ي وارده , واردات
استیراد
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
آمدن ب آب و جز آن
لغت نامه دهخدا
استیراد. [ اِ ] ( ع مص ) آمدن به آب و جز آن. || حاضر آمدن بر آبخورد. ( منتهی الارب ). حاضر آمدن به مورد. || حاضر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). فروآوردن. || بسوی آب آوردن.
کلمات دیگر: