کلمه جو
صفحه اصلی

مسفه

فرهنگ فارسی

آنکه نادان گرداند یا نسبت نادانی کند بسوی کسی

لغت نامه دهخدا

مسفه. [ م ُ ف َه ْ ] ( ع ص ) واد مسفه ،رودبار پرآب. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

مسفه. [ م ُ ف ِه ْ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از اسفاه : طعام مسفه ؛ طعام که بسیار آب خوراند و تشنگی آورد. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).

مسفه. [ م ُ س َف ْ ف ِه ْ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تسفیه. آن که نادان گرداند یا نسبت نادانی کندبسوی کسی. ( از منتهی الارب ). و رجوع به تسفیه شود.

مسفه . [ م ُ س َف ْ ف ِه ْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تسفیه . آن که نادان گرداند یا نسبت نادانی کندبسوی کسی . (از منتهی الارب ). و رجوع به تسفیه شود.


مسفه . [ م ُ ف َه ْ ] (ع ص ) واد مسفه ،رودبار پرآب . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


مسفه . [ م ُ ف ِه ْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسفاه : طعام مسفه ؛ طعام که بسیار آب خوراند و تشنگی آورد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: