مترادف اقطار : آفاق، اقصا، اکناف، اطراف، کران ها، کرانه ها، چکه ها، قطره ها
اقطار
مترادف اقطار : آفاق، اقصا، اکناف، اطراف، کران ها، کرانه ها، چکه ها، قطره ها
فارسی به انگلیسی
diameters, thicknesses, diagonals
regions
مترادف و متضاد
آفاق، اقصا، اکناف
اطراف، کرانها، کرانهها
چکهها، قطرهها
۱. آفاق، اقصا، اکناف
۲. اطراف، کرانها، کرانهها
۳. چکهها، قطرهها
فرهنگ فارسی
جمع قطر به معنی اقلیم و ناحیه و کرانه
( اسم ) جمع قطر گوشه ها کناره ها اطراف کرانه ها . ۲ - جمع قطر چکه ها قطره ها : اقطار امطار .
آب چکانیدن یا هنگام چکیدن رسیدن چیزی را .
( اسم ) جمع قطر گوشه ها کناره ها اطراف کرانه ها . ۲ - جمع قطر چکه ها قطره ها : اقطار امطار .
آب چکانیدن یا هنگام چکیدن رسیدن چیزی را .
فرهنگ معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) ۱ - جِ قُطر، گوشه ها، اطراف . ۲ - جِ قَطر، قطره ها، چکه ها.
لغت نامه دهخدا
اقطار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ قُطر. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ) ( آنندراج ). بمعنی کرانه ها و قطرها. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) :
بمی و مطرب خوش نغمه شغب بیش نمای
که ز انصاف تو اقطار جهان بی شغب است.
بوی نسرین و قرنفل ببرد در اقطار.
اقطار. [ اِ ] ( ع مص ) آب چکانیدن. || هنگام چکیدن رسیدن چیزی را. || بر قطر چیزی افکندن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || قطار کردن شتران و جز آن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
بمی و مطرب خوش نغمه شغب بیش نمای
که ز انصاف تو اقطار جهان بی شغب است.
انوری.
باد گیسوی عروسان چمن شانه کندبوی نسرین و قرنفل ببرد در اقطار.
سعدی.
رجوع به قطر شود.اقطار. [ اِ ] ( ع مص ) آب چکانیدن. || هنگام چکیدن رسیدن چیزی را. || بر قطر چیزی افکندن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || قطار کردن شتران و جز آن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
اقطار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قُطر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ) (آنندراج ). بمعنی کرانه ها و قطرها. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) :
بمی و مطرب خوش نغمه شغب بیش نمای
که ز انصاف تو اقطار جهان بی شغب است .
باد گیسوی عروسان چمن شانه کند
بوی نسرین و قرنفل ببرد در اقطار.
رجوع به قطر شود.
بمی و مطرب خوش نغمه شغب بیش نمای
که ز انصاف تو اقطار جهان بی شغب است .
انوری .
باد گیسوی عروسان چمن شانه کند
بوی نسرین و قرنفل ببرد در اقطار.
سعدی .
رجوع به قطر شود.
اقطار. [ اِ ] (ع مص ) آب چکانیدن . || هنگام چکیدن رسیدن چیزی را. || بر قطر چیزی افکندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || قطار کردن شتران و جز آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
قُطر#NAME?
= قُطر
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی أَقْطَارِ: کرانه ها-قطرها
معنی مُسْتَطِیراً: بسیار فراگیر (کلمه مستطیر اسم فاعل از فعل استطار است ، که به معنای فاش کردن و منتشر کردن در اقطار است به منتها درجه انتشار ، این کلمه بلیغتر از کلمه طار است ، منظور از عبارت "یَوْماً کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً " این است که قیامت روز به نهایت رسیدن شد...
ریشه کلمه:
قطر (۵ بار)
«أَقْطار» جمع «قطر» به معنای اطراف چیزی است.
(بضم قاف) کنار و طرف. جمع آن اقطار است . اگر توانستید از اطراف آسمانها نفوذ کنید، نفوذ کنید ایضاً آیه 14 ،احزاب مفرد آن در قرآن نیامده است .
معنی مُسْتَطِیراً: بسیار فراگیر (کلمه مستطیر اسم فاعل از فعل استطار است ، که به معنای فاش کردن و منتشر کردن در اقطار است به منتها درجه انتشار ، این کلمه بلیغتر از کلمه طار است ، منظور از عبارت "یَوْماً کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً " این است که قیامت روز به نهایت رسیدن شد...
ریشه کلمه:
قطر (۵ بار)
«أَقْطار» جمع «قطر» به معنای اطراف چیزی است.
(بضم قاف) کنار و طرف. جمع آن اقطار است . اگر توانستید از اطراف آسمانها نفوذ کنید، نفوذ کنید ایضاً آیه 14 ،احزاب مفرد آن در قرآن نیامده است .
wikialkb: أَقْطَار
پیشنهاد کاربران
جمع قطر
کلمات دیگر: