مترادف اغفال : غافل کردن، فریفتن، اغوا، فریب، گول
برابر پارسی : فریب، فریفتن، گول زدن
غافل کردن، فریفتن
اغوا، فریب، گول
۱. غافل کردن، فریفتن
۲. اغوا، فریب، گول
اغفال . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غُفل ،یعنی آنکه از خیر و شر او امید و بیم نباشد و بی علامت و نشان و شتر ماده ٔ بی شیر. و منه حدیث : طهفة النهدی لنا نعم اغفال ما تبض ببلال ؛ ای ما تقطر ضروعها بلبن . (منتهی الارب ). ج ِ غفل . (ناظم الاطباء) (دهار). و در تاج العروس حدیث مذکور بدینسان آمده : و منه حدیث :طهفه و لنا نعم همل اغفال ؛ ای لاسمات علیها. (از تاج العروس ). || مردان ناآزموده کار. (منتهی الارب ). و بمجاز بی خبران و گمراهان : سلطان را رغبت افتاد که انفال آن اغفال در وجه برّی وافی و حسنه ای باقی صرف کند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 420).
اغفال . [ اِ ] (ع مص ) غافل یافتن کسی را و غافل خواندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بی خبر یافتن کسی را.غافل نامیدن کسی را. غافل گردانیدن او را: اغفل فلاناً؛ اصابه غافلاً. سماه غافلاً. جعله غافلاً. (از متن اللغة). غافل نامیدن کسی را: اغفل فلاناً؛ سمیته غافلاً.(از اقرب الموارد). غافل کردن و غافل یافتن . (از تاج المصادر بیهقی ). غافل گردانیدن . (مؤید). غافل کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). || گذاشتن چیزی را. فراموش کردن . فراموش کنانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروگذاشتن . (از منتخب بنقل غیاث اللغات ). بغفلت واگذاشتن چیزی را. فراموش کردن آن را: اغفل الشی ٔ؛ ترکه غفلاً، سها عنه . (متن اللغة). || بی خبر گردانیدن کسی را از چیزی : اغفله عن الشی ٔ؛ جعله یغفل عنه . (از متن اللغة). بیادداشت ماندن چیزی را: «اغفلت الشی ٔ اذا ترکته علی ذکر منک ». (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بی نشان کردن . (از ترجمان القرآن عادل بن علی ) (از تاج المصادر بیهقی ). بی نشان کردن ستور: اغفل الدابة لم یسمها. (از اقرب الموارد). بی نشان رها کردن ستور: اغفل الدابة؛ ترکها بلاسمة علیها. (از متن اللغة). || سؤال کردن بهنگام اشتغال و منتظر فراغ نشدن : اغفله ؛ سأله وقت شغله و لم ینتظر وقت فراغه . (از متن اللغة). || بی اعراب و نقطه گذاشتن کتاب را: اغفل الکتاب ؛ ترکه غیرمعجم . (از اقرب الموارد). || (حامص ) بی خبری . (از منتخب بنقل غیاث اللغات ). مأخوذ از تازی . غافل شدگی . غفلت کردگی و بغفلت گذرانی . فراموش کردگی . (ناظم الاطباء).
۱. غافل کردن؛ به غفلت انداختن.
۲. گول زدن.
〈 اغفال شدن: (مصدر لازم)
۱. غافل شدن.
۲. گول خوردن.
〈 اغفال کردن: (مصدر متعدی)
۱. غافل کردن.
۲. گول زدن.