برابر پارسی : کارنامه ها، روزمهان، کارنامه ها
تواریخ
برابر پارسی : کارنامه ها، روزمهان، کارنامه ها
فارسی به انگلیسی
dates, histories, eras
فرهنگ فارسی
جمع تاریخ
( اسم ) جمع تاریخ
( اسم ) جمع تاریخ
لغت نامه دهخدا
تواریخ. [ ت َ ] ( ع اِ ) ج ِ تاریخ. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : و تواریخ متقدمان به ذکر آن ناطق. ( کلیله و دمنه ). و ذکر بأس و سیاست او در صدور تواریخ مثبت. ( کلیله و دمنه ). وبه تواریخ و اسمار التفاتی بودی. ( کلیله و دمنه ).
- تواریخ و سیَر ؛ دو علمند، یکی مخصوص به کمیت اعمار و مدت دولت انبیاء و ملوک و ارباب ملک و ملت و دوم مخصوص به کیفیت احوال و طریقت هر یک. رجوع به تاریخ شود.
- تواریخ و سیَر ؛ دو علمند، یکی مخصوص به کمیت اعمار و مدت دولت انبیاء و ملوک و ارباب ملک و ملت و دوم مخصوص به کیفیت احوال و طریقت هر یک. رجوع به تاریخ شود.
فرهنگ عمید
= تاریخ
تاریخ#NAME?
پیشنهاد کاربران
جمع کلمه:
تاریخ
یا
به معنای تاریخ ها
تاریخ
یا
به معنای تاریخ ها
کلمات دیگر: