کلمه جو
صفحه اصلی

تکثر


مترادف تکثر : بسیاری، تعدد، وفور، فراوانی، کثرت، بسیار شدن، زیاد شدن

فارسی به انگلیسی

pluralism, plurality, abounding, being increased

abounding, being increased


pluralism, plurality


مترادف و متضاد

بسیاری، تعدد، وفور، فراوانی، کثرت


۱. بسیاری، تعدد، وفور، فراوانی، کثرت
۲. بسیار شدن، زیاد شدن


فرهنگ فارسی

بسیارشدن، زیادشدن
۱ - ( مصدر ) بسیار شدن زیاد شدن . ۲ - ( مصدر ) بسیاری جستن بسیار گرفتن ( از چیزی ) . ۳ -( اسم ) بسیاری . جمع : تکثرات .

فرهنگ معین

(تَ کَ ثّ ) [ ع . ] (مص ل . ) بسیار شدن ، زیاد شدن .

لغت نامه دهخدا

تکثر. [ ت َ ک َث ْ ث ُ ] ( ع مص ) بسیار جستن. ( تاج المصادر بیهقی ). بسیاری جستن. ( زوزنی ). || بسیار نمودن. ( منتهی الارب ). بسیار نمودن و بسیار شدن. ( ناظم الاطباء ). بسیار شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تکلف بسیاری. ( از اقرب الموارد ). || بیشی نمودن بمال کسی. ( تاج المصادر بیهقی ). پیشی نمودن بمال کسی و بی نیاز شدن بدان. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

بسیار شدن، زیاد شدن.


کلمات دیگر: