کلمه جو
صفحه اصلی

مرور کردن


مترادف مرور کردن : گذشتن، سپری شدن، عبور کردن، یادآوری کردن، به خاطر آوردن، مطالعه اجمالی کردن، از نظرگذرانیدن، تکرار کردن

فارسی به انگلیسی

peruse, review, skim

مترادف و متضاد

pass (فعل)
قبول کردن، قبول شدن، تصویب کردن، رخ دادن، گذراندن، اجتناب کردن، رد کردن، سپری شدن، گذشتن، رد شدن، سرامدن، عبور کردن، تمام شدن، سبقت گرفتن از، مرور کردن، عقب گذاشتن، پاس دادن، تصویب شدن، رایج شدن، وفات کردن

review (فعل)
انتقاد کردن، بازدید کردن، مرور کردن، دوره کردن، سان دیدن، مقالات انتقادی نوشتن

go over (فعل)
گذشتن، به ان سو رفتن، مرور کردن

run over (فعل)
مرور کردن، لبریز شدن، زیر گرفتن

گذشتن، سپری شدن، عبور کردن


یادآوری کردن، به‌خاطر آوردن


مطالعه اجمالی کردن، از نظرگذرانیدن


تکرار کردن


۱. گذشتن، سپری شدن، عبور کردن
۲. یادآوری کردن، بهخاطر آوردن
۳. مطالعه اجمالی کردن، از نظرگذرانیدن
۴. تکرار کردن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- گذشتن عبور کردن . ۲- کتاب و رساله ای را سریعا مطالعه کردن.

لغت نامه دهخدا

مرور کردن. [ م ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گذشتن. گذر کردن. عبور کردن.
- عبور و مرور کردن ؛ رفت و آمد کردن. آمد و شد کردن.
|| به اجمال نظر افکندن به چیزی یا خواندن کتابی را.

دانشنامه آزاد فارسی

مرورکردن (browse)
به وارسی یک پایگاه داده اییا فهرستی از فایل هایا جست جو در اینترنتاطلاق می شود که به منظور یافتن موضوعیا موردی خاص انجام می پذیرد. منظور از مرور یا جست جو، معمولاً مشاهده اطلاعات (و نه تغییر آن ها) است.


کلمات دیگر: