کلمه جو
صفحه اصلی

تکرار کردن


برابر پارسی : واگردانیدن، واگردانی، چندبارگی کردن

فارسی به انگلیسی

to repeat


double, duplicate, echo, reduplicate, rehash, reiterate, renew, repeat, replicate, restate


double, duplicate, echo, reduplicate, rehash, reiterate, renew, repeat, replicate, restate, parrot, to repeat

فارسی به عربی

تدرب علیه , جدد , متکرر

مترادف و متضاد

reiterate (فعل)
تصریح کردن، تکرار کردن، عادتا تکرار کردن

repeat (فعل)
تکرار کردن، باز گو کردن، دوباره گفتن، دوباره ساختن، باز گفتن، تکرار شدن، دوباره انجام دادن

replicate (فعل)
بر گرداندن، تکرار کردن، جور ساختن، تا زدن

reduplicate (فعل)
دو برابر کردن، تکرار کردن

rehearse (فعل)
گفتن، تمرین کردن، تکرار کردن

frequent (فعل)
تکرار کردن، رفت و آمد زیاد کردن در

iterate (فعل)
تکرار کردن، باز گو کردن، دوباره گفتن

ingeminate (فعل)
تکرار کردن، تکرار و تاکید کردن، مکرر کردن، باز گو کردن

renew (فعل)
تکرار کردن، تجدید کردن، نو کردن، بازنو کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - دوباره کردن عملی را دو یا چند بارانجام دادن . ۲ - دوباره گفتن چند بار گفتن یک مطلب .

لغت نامه دهخدا

تکرار کردن. [ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دوباره و مکرر کردن و دوباره و مکرر گفتن و اعاده کردن. ( ناظم الاطباء ) :
همه جهان پدرش را ستوده اند و پدر
چو من ستایش او را همی کند تکرار.
فرخی.
اگر سالی بر سر جمعی سخن گفتی تکرار کلام نکردی. ( گلستان ).
هرگز فرامشت نشود دفتر خلاف
با دوستان چنین که تو تکرار می کنی.
سعدی.
آنها که خوانده ام همه از یاد من برفت
الا حدیث دوست که تکرار می کنم.
سعدی.
فقیر گرسنه تکرار چون تواند کرد
مگر بروز گدائی کند، به شب تکرار.
سعدی.
رجوع به تکرار و دیگر ترکیبهای آن شود.

پیشنهاد کاربران

reprise=


کلمات دیگر: