کلمه جو
صفحه اصلی

توسیع


مترادف توسیع : گسترش دهی، وسعت دهی، وسعت دادن، گشاده کردن، گسترده کردن، توانگر شدن، فراخی، گشادی

فارسی به انگلیسی

extension, expansion

extension


فارسی به عربی

امتداد

عربی به فارسی

توسعه , بزرگي


مترادف و متضاد

وسعت دادن، گشاده کردن، گسترده کردن


توانگر شدن


فراخی، گشادی


۱. گسترشدهی، وسعتدهی
۲. وسعت دادن، گشاده کردن، گسترده کردن
۳. توانگر شدن
۴. فراخی، گشادی


extension (اسم)
مد، اضافی، بسط، توسعه، کشش، تمدید، گسترش، تعمیم، توسیع، تلفن فرعی

گسترش‌دهی، وسعت‌دهی


فرهنگ فارسی

وسعت دادن، فراخ گردانیدن، گشادکردن، توانگر
( مصدر ) ۱ - فراخ کردن گشاد کردن . ۲ - توانگر کردن . ۳ - ( اسم ) فراخی گشادی . ۴ - توانگری . جمع : توسیعات .

فرهنگ معین

(تُ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - فراخ کردن . ۲ - توانگر کردن .

لغت نامه دهخدا

توسیع. [ ت َ ] ( ع مص ) فراخ کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). خلاف تضییق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). فراخ گردانیدگی و وسعت دادگی. ( ناظم الاطباء ) : تقطیع و توسیع عرصه جامع تعیین رفته بود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 420 ).
- توسیع بلاد ؛ وسعت دادن ملک و کشور و دست درازی کردن به کشورهمسایگان. ( ناظم الاطباء ).
|| فراخ دست و توانگر گردانیدن. یقال : وسعاﷲ علیه ؛ ای اغناه. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. وسعت دادن، فراخ گردانیدن، گشاد کردن.
۲. توانگر ساختن و فراخ روزی کردن.


کلمات دیگر: