کلمه جو
صفحه اصلی

تکدر


مترادف تکدر : آزردگی، دل آزردگی، دل تنگی، کدورت، تیره شدن، کدرشدن، دل تنگ شدن، دل آزرده شدن، رنجیدن، رنجاندن، اذیت کردن، آزار رساندن

برابر پارسی : دلتنگی، آزردگی، دلگرانی

فارسی به انگلیسی

being offended, offence

مترادف و متضاد

آزردگی، دل‌آزردگی، دل‌تنگی، کدورت


تیره شدن، کدرشدن


دل‌تنگ شدن، دل‌آزرده شدن، رنجیدن


رنجاندن، اذیت کردن، آزار رساندن


۱. آزردگی، دلآزردگی، دلتنگی، کدورت
۲. تیره شدن، کدرشدن
۳. دلتنگ شدن، دلآزرده شدن، رنجیدن
۴. رنجاندن، اذیت کردن، آزار رساندن


فرهنگ فارسی

کدرشدن، تیره شدن، کدورت یافتن، دلتنگ شدن، تیرگی
( مصدر ) تیره شدنکدر شدندلتنگ گردیدن . ۲ - ( اسم ) آزادگی دل آزردگی دلتنگی . جمع : تکدرات .

فرهنگ معین

(تَ کَ دُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) تیره شدن ، کدر شدن .

لغت نامه دهخدا

تکدر. [ ت َ ک َدْ دُ ] ( ع مص ) تیره شدن آب و عیش و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ). تیره عیش شدن. ( زوزنی ). تیره شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و یقال :تکدر و تکدرت معیشة. ( اقرب الموارد ). کدورت و تیرگی و تاریکی و مهمومی و ترشرویی و آشفتگی. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح طب ) ورم غیر حاد ملتحمه. رمد خفیف. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). نزد پزشکان چشم درد سبک را نامند. چنین است در بحر الجواهر. و در آقسرائی گفته : تسخن و ترتب که عارض چشم شود و مانند چشم درد، چشم را دردناک کند. و آن مانند درد چشم دارای ورم نباشد بلکه از حیث عوارض بیماریی است شبیه به رمدو سبب حدوث این بیماری سببهای خارجیه است از قبیل وارد شدن ضربه بچشم و یا بر زمین افتادن و یا آفتاب که حرارتش زیاده باشد... ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ عمید

۱. کدر شدن، تیره شدن.
۲. [مجاز] دلتنگ شدن.
۳. [مجاز] تیرگی خاطر.


کلمات دیگر: