توحش. [ ت َ وَح ْ ح ُ ] ( ع مص ) بربریت. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
وحشی شدن. ( از اقرب الموارد ). || ویران و بی اهل و خشک شدن خانه و جای. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خشک شدن زمین. ( آنندراج ). ویران شدن منزل و دور شدن مردم از آنجا، یقال : مکان متوحش. ( از اقرب الموارد ). خالی شدن جا و ویران و بی اهل شدن. ( آنندراج ). || دژم شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی )( دهار ). پژمان گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).رمیده شدن. ( آنندراج ). || تهی شدن شکم. ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ). تهی شکم گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شکم تهی کردن ، یقال : توحش یا فلان ؛ ای اخل معدتک من الطعام و الشراب لشرب الدواء. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ). || ( اِمص ) وحشت و ترس و عدم انس. ( ناظم الاطباء ). و با کردن و داشتن صرف شود. رجوع به همین کلمات شود.