مترادف توزیع کردن : بخش کردن، تقسیم کردن، قسمت کردن، پراکندن، پراکنده ساختن، پخش کردن
توزیع کردن
مترادف توزیع کردن : بخش کردن، تقسیم کردن، قسمت کردن، پراکندن، پراکنده ساختن، پخش کردن
فارسی به انگلیسی
issue, allocate, deliver, dispense, distribute, divide, issue
فارسی به عربی
ادر , حزمة , صفقة , وزع
مترادف و متضاد
بخش کردن، تقسیم کردن، قسمت کردن
پراکندن، پراکنده ساختن، پخش کردن
۱. بخش کردن، تقسیم کردن، قسمت کردن
۲. پراکندن، پراکنده ساختن، پخش کردن
رفتار، توزیع کردن، تقسیم، معامله، طرز رفتار، خرید و فروش و معامله
توزیع کردن، بسته بندی کردن، به قطعات تقسیم کردن، در بسته گذاشتن
انجام دادن، تصفیه کردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، وصیت کردن، اعدام کردن، کشتن، رهبری کردن
تقسیم کردن، توزیع کردن، پخش کردن، تعمیم دادن
انجام دادن، تصفیه کردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، وصیت کردن، اعدام کردن، کشتن، رهبری کردن، وصی
باطل کردن، بخشیدن، توزیع کردن، معاف کردن، باطل شدن
توزیع کردن، سر و کار داشتن با، معامله کردن، معامله بمثل کردن با، سروکار داشتن
توزیع کردن، اعلان کردن، پخش کردن، بیرون دادن، تمام شدن، کسر امدن
فرهنگ فارسی
← پخش کردن
بخش کردن جمعی از مردمان چیزی را در میان خود . بخش کردن .
لغت نامه دهخدا
توزیع کردن. [ ت َ / تُو ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بخش کردن جمعی از مردمان چیزی را در میان خود. ( ناظم الاطباء ). بخش کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). قسمت کردن چیزی :
تا خر از هر که برد، من واخرم
ورنه توزیعی کنند ایشان زرم.
تا گردانم اسیروارش
توزیع کنم به هر دیارش.
تا خر از هر که برد، من واخرم
ورنه توزیعی کنند ایشان زرم.
مولوی.
|| سرشکن کردن گروهی ، خرج کسی را میان خود :... این مسخره را اندیشه سفری افتاد نه راحله و نه زاد. او را حریفان به اتفاق توزیعی کردند. ( جهانگشای جوینی ). || پخش کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). پراکنده و آواره ساختن : تا گردانم اسیروارش
توزیع کنم به هر دیارش.
نظامی.
رجوع به توزیع شدن شود.فرهنگستان زبان و ادب
[مهندسی مخابرات] ← پخش کردن
پیشنهاد کاربران
give out
the action of giving out cards to the players
( in card games )
the action of giving out cards to the players
( in card games )
کلمات دیگر: