کلمه جو
صفحه اصلی

توجع


مترادف توجع : اندوهمندی، تالم، دردمندی، دردناکی ، دردناک شدن، دردمند شدن، نالیدن

متضاد توجع : سلامت

مترادف و متضاد

۱. اندوهمندی، تالم، دردمندی، دردناکی ≠ سلامت
۲. دردناک شدن، دردمند شدن، نالیدن


فرهنگ فارسی

دردمندشدن، دردناک شدن، ازدردنالیدن
۱ -( مصدر ) ۲ - دردناک شدن نالیدن از درداز درد شکایت کردن . ۳ - همدردی کردن ( باکسی ) اندوه خوردن ( برای کسی ) . ۴ - ( اسم ) دردناکی دردمندی . ۵ - همدردی . جمع : توجعات .

فرهنگ معین

( تَ وَ جُُ ) [ ع . ] (مص ل . )۱ - دردناک شدن ، ا ز درد نالیدن .۲ - با کسی اظهار همدردی کردن .

لغت نامه دهخدا

توجع. [ ت َ وَج ْ ج ُ ] ( ع مص ) دردمند و رنجور گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دردمند گردیدن. ( آنندراج ). درد پیدا شدن. ( غیاث اللغات ). درد یافتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || نالیدن. دردمندی نمودن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). اندوه نمودن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ازاقرب الموارد ) : بسیار تأسف خورد و توجع نمود . ( تاریخ بیهقی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). هارون پوشیده کسان گماشته بود تا هرکس زیر دار جعفر گشتی و تندمی و توجعی نمودی و ترحمی ، بگرفتندی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 190 ). او را دید قطرات حسرات بر رخساره ، با تململ و تذلل و توجع و تفجع. ( تاریخ بیهق ص 174 ). به توجع و تأسفی هرچه تمامتر و تفجع و تلهفی هرچه بیشتر فراهم آمدند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 454 ). || مرثیه گفتن مرده را، یقال : توجع لفلان ؛ ای رثی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. دردمند شدن.
۲. دردناک شدن.
۳. از درد نالیدن، شِکوه از درد کردن.
۴. برای کسی اندوه خوردن و اظهار همدردی کردن.


کلمات دیگر: