کلمه جو
صفحه اصلی

تواضع کردن


مترادف تواضع کردن : فروتنی کردن، خضوع کردن، تعظیم کردن، ادای احترام کردن

فارسی به انگلیسی

efface, stoop, to show humility

to show humility


efface, stoop


فارسی به عربی

استکانة

مترادف و متضاد

condescend (فعل)
تمکین کردن، خود را پست کردن، تواضع کردن

فروتنی کردن، خضوع کردن


تعظیم کردن، ادای احترام کردن


۱. فروتنی کردن، خضوع کردن
۲. تعظیم کردن، ادای احترام کردن


فرهنگ فارسی

فروتنی کردن . تواضع نمودن

لغت نامه دهخدا

تواضع کردن. [ ت َ ض ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فروتنی کردن. تواضع نمودن. خلاف تکبر کردن :
خوی مهان بگیر و تواضع کن
آنرا که او به دانش والا شد.
ناصرخسرو.
در خلق تواضع نکند بدگهری را
هرچند که بسیار بود گوهر کانیش.
ناصرخسرو.
هنگام غضب با تو کند دهر تواضع
هنگام جدل با تو کند چرخ مدارا.
امیر معزی ( از آنندراج ).
تواضع ز گردن فرازان نکوست
گدا گر تواضع کند خوی اوست.
( بوستان ).
تواضع کن ای دوست با خصم تند
که نرمی کند تیغ بُرّنده کند.
( بوستان ).
بنازند فردا تواضعکنان
نگون از خجالت سر گردنان.
( بوستان ).
خواهی از دشمن نادان که گزندت نرسد
رفق پیش آر و مدارا و تواضع کن و جود.
سعدی.
رجوع به تواضع و دیگر ترکیبهای آن شود.


کلمات دیگر: