کلمه جو
صفحه اصلی

سیکی


مترادف سیکی : ثلث، ثلثان، شراب، شراب مثلث

مترادف و متضاد

۱. ثلث
۲. ثلثان
۳. شراب، شراب مثلث


فرهنگ فارسی

سه یکی، سه یک، شراب، سه پخت، یک سوم باقی مانده
( صفت ) ۱ - شراب ثلثان شده باده ای که به سبب جوشش دو سوم آن بخار شده و یک سوم باقی مانده باشد شراب مثلث . ۲ - شراب باده .

فرهنگ معین

(س یَ ) (ص نسب . ) شراب ، شرابی که به سبب جوشش دوسوم آن تبخیر شده باشد.

لغت نامه دهخدا

سیکی.[ سی / ی َ ] ( ص نسبی ، اِ ) شرابی است که چندی آن را بجوشانند که چهار دانگش رفته و دو دانگش مانده باشد و در اصل سه یکی بوده ترکیب داده سیکی گفته اند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). شرابی که چندان جوشانند تا چهار دانگش رفته و دو دانگش مانده باشد در اصل سه یکی بوده ترکیب داده سیکی کرده اند و به عربی مثلث خوانند. ( فرهنگ رشیدی ). شرابی که چندان جوش دهند و صافش کنند که از سه حصه آن یک حصه باقیمانده باشد. ( غیاث اللغات ). نبیذ. صهبا. ( تفلیسی ). می. شراب. ( جهانگیری ). شراب جوشانیده که به عربی مثلث خوانند یعنی در اصل سه یکی بوده ترکیب کرده اند سیکی شده. ( برهان ) :
بادام تر و سیکی و بهمان و باستار
ای خواجه این همه که تو بر میدهی شمار .
رودکی.
هیزم خواهم همی دو امنه ز جودت
جود و جریب و دو خم سیکی چون خون.
ابوالعباس ( از لغت فرس اسدی ص 498 ).
نکند مستی هر چند که در مجلس
ننهد سیکی بر دست کم از یک.
فرخی.
عشق بازی کن و سیکی خور و برخند بر آن
که ترا گوید سیکی مخور و عشق مباز؟
فرخی.
آن حجامان برفته بودند و خوکان اصلی را سیکی بار کردند و بیاوردند. ( تاریخ سیستان ).
جعد ژولیده و پرورده ز سیکی لاله
زلف شوریده و پژمرده ز مستی عبهر.
سنایی.
تو این صوفیان بین که می خورده اند
مرقع به سیکی گرو برده اند.
سعدی.

فرهنگ عمید

۱. سه یک، یک سوم.
۲. (اسم ) شراب، مخصوصاً شرابی که به واسطۀ جوشش، دوسوم آن تبخیر شده و یک سوم باقی مانده باشد، سه پخت، شراب سه پخت، شراب ثلثان شده: روز نوروز است امروز و سر سال عجم / بزم نو ساز و طرب کن ز نو سیکی خور (فرخی: ۱۷۳ ).

گویش مازنی

/siki/ نوعی قرارداد در روابط تولیدی ارباب و رعیتی که یک سوم محصول به ارباب تعلق می گرفت


کلمات دیگر: