برابر پارسی : داناتر، دانا، آگاهترین، آگاه
اعلم
برابر پارسی : داناتر، دانا، آگاهترین، آگاه
فارسی به انگلیسی
more or most learned
عربی به فارسی
اگاهي دادن , مستحضر داشتن , اگاه کردن , گفتن , اطلا ع دادن , چغلي کردن
فرهنگ فارسی
( صفت ) داناتر دانشمندتر : اعلم علمای عصر .
یوسف بن سلیمان مکنی به ابو الحجاج از مشاهیر علمائ نحو بوده است .
لغت نامه دهخدا
اعلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) یوسف بن سلیمان مکنی به ابوالحجاج . از مشاهیر علماء نحو بوده است . رجوع به ابوالحجاج و یوسف در همین لغت نامه و قاموس الاعلام ترکی و روضات الجنات ص 48 شود.
- امثال :
اعلم بمنبت القصیص ؛ فالمعنی انه عارف بموضع حاجته.
اعلم من دعی .
اعلم من دغفل . ( از مجمع الامثال میدانی ).
- مجتهد اعلم ؛ فقیه مجتهد که دانشمندتر بود از دیگر فقیهان معاصر زنده خویش. در میان فقیهان اختلاف است که افراد غیرمجتهد باید از مجتهد حی اعلم تقلید کنند یا تقلید از مجتهد حی کفایت میکند اعلم باشد یا نباشد. ومشهور میان متأخران آن است که باید از مجتهد حی اعلم تقلید کرد.
- واﷲ اعلم ؛ خدای داناتر است :
بکار امروز تخم نیکنامی
که فردا بدروی واﷲ اعلم.
اعلم. [ اَ ل َ ] ( اِخ ) نام کوره بزرگی است بین همدان و زنجان از نواحی جبال که فارسیان آنرا «المرا» بفتح الف و لام خوانند، و نویسندگان آن را به صورت «اعلم » ضبط کنند و قصبه ( مرکز ) این کوره «درگزین » است. و بزرگانی در سیاست و علم از آن برخاسته اند. ( از معجم البلدان ). چهارم [ از نواحی همدان ] اعلم سی وپنج پاره دیه است رشوند و ادمان و استوزن و نوار و فرو که معظم قرای آن ناحیه است. ( نزهة القلوب ج 3 ص 72 ).
اعلم. [ اَ ل َ ] ( اِخ ) ابراهیم بن قاسم بطلیوسی نحوی مکنی به ابواسحاق. از شاعران و ادباء بود. وی نحو را نزد هذیل استاد مشهور علم نحو فراگرفت. درگذشت او را بسال 642 و یا 646 هَ. ق. نوشته اند. ( از روضات الجنات ص 48 ).
اعلم. [ اَ ل َ ] ( اِخ ) یوسف بن سلیمان مکنی به ابوالحجاج. از مشاهیر علماء نحو بوده است. رجوع به ابوالحجاج و یوسف در همین لغت نامه و قاموس الاعلام ترکی و روضات الجنات ص 48 شود.
اعلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) ابراهیم بن قاسم بطلیوسی نحوی مکنی به ابواسحاق . از شاعران و ادباء بود. وی نحو را نزد هذیل استاد مشهور علم نحو فراگرفت . درگذشت او را بسال 642 و یا 646 هَ . ق . نوشته اند. (از روضات الجنات ص 48).
اعلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) نام کوره ٔ بزرگی است بین همدان و زنجان از نواحی جبال که فارسیان آنرا «المرا» بفتح الف و لام خوانند، و نویسندگان آن را به صورت «اعلم » ضبط کنند و قصبه ٔ (مرکز) این کوره «درگزین » است . و بزرگانی در سیاست و علم از آن برخاسته اند. (از معجم البلدان ). چهارم [ از نواحی همدان ] اعلم سی وپنج پاره دیه است رشوند و ادمان و استوزن و نوار و فرو که معظم قرای آن ناحیه است . (نزهة القلوب ج 3 ص 72).
- امثال :
اعلم بمنبت القصیص ؛ فالمعنی انه عارف بموضع حاجته .
اعلم من دعی .
اعلم من دغفل . (از مجمع الامثال میدانی ).
- مجتهد اعلم ؛ فقیه مجتهد که دانشمندتر بود از دیگر فقیهان معاصر زنده ٔ خویش . در میان فقیهان اختلاف است که افراد غیرمجتهد باید از مجتهد حی اعلم تقلید کنند یا تقلید از مجتهد حی کفایت میکند اعلم باشد یا نباشد. ومشهور میان متأخران آن است که باید از مجتهد حی اعلم تقلید کرد.
- واﷲ اعلم ؛ خدای داناتر است :
بکار امروز تخم نیکنامی
که فردا بدروی واﷲ اعلم .
سعدی .
|| (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
امیرجلال الدین اعلم، مترجم ایرانی
جمشید اعلم، پزشک و سناتور ایرانی
عیسی صدیق، ملقب به صدیق اعلم، ادیب، نویسنده، مؤسس دانشگاه تهران
ابن اعلم
امیراعلم غضنفریان
امیر خان امیراعلم
ماشال اعلم، روستایی است از توابع بخش خشکبیجار شهرستان رشت
دانشنامه اسلامی
به مجهتدی که در مقام استنباط برای استخراج فروع از اصول و قواعد کلی نسبت به دیگر مجتهدان دارای قدرت درک و فهم بیشتر و نیکوتری است، اعلم گفته می شود
اعتبار اعلمیت
از اعتبار اعلم بودن در سه مقام(جایگاه) بحث شده است:
← اعتبار اعلمیت در مقام فتوا
اعلم بودن مجتهد با یکی از سه راه:۱. حصول علم، ۲. شهادت دو عادل (بیّنه) ۳. شایع شدن اعلمیّت به گونه ی علم آور، ثابت می شود.در ثبوت اعلمیّت با قول یک عادل، بلکه یک فرد مطمئن (ثقه) اختلاف است، امّا در ثبوت آن با شهادت دو عادل یا اخبار یک عادل یا ثقه، نبودن شهادت یا اخبار معارض با آن ها شرط است.
(...یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ).(سوره آل عمران/167)
«به زبان چیزی را می گویند که در دل آنان نیست و خدا با آنچه که مکتوم می دارند، آگاهتر است».
(...اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَل رِسالتَهُ...). (انعام/124)
«خدا داناتر است که رسالت خود را بر عهده چه کسی بگذارد».
در این جا باید توجه نمود که «اعلم» صیغه افعل تفضیل است و مقتضای آن، از نظر لغوی این است که مبدأ(علم) در هر دو طرف باشد، ولی یک طرف نسبت به طرف دیگر برتری داشته باشد، بنابر این باید در تفسیر آیه یاد شده چنین گفت:هم منکران نبوت دارای علمند و هم خدا، ولی علم خدا فزون تر بر علم آنهاست; البته این ظاهر آیه است، ولی اگر مجموع آیه را مطالعه کنیم روشن می شود که دراین مورد تفاضل وجود ندارد، بلکه هدف اثبات علم برای خدا و نفی علم از مشرکان است، زیرا مشرکان ایمان خود را بر حقانیت پیامبر مشروط به این می کردند که به آنان نیز وحی شودتا از طریق وحی بدانند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) راست می گوید. و می گفتند در این صورت ما ایمان می آوریم و از آن جا که شرط آنان هیچ وقت تحقّق نخواهد پذیرفت، طبعاً ایمان نخواهند آورد و علمی نخواهند داشت، قرآن در این باره می فرماید:
خدا داناتر است که رسالت خود را بر عهده چه کسی بگذارد.