کلمه جو
صفحه اصلی

توصیه


مترادف توصیه : اندرز، پیشنهاد، سفارش، نصیحت، وصیت، وعظ، سفارش کردن، اندرز دادن، نصیحت کردن، وصیت کردن

برابر پارسی : پیشنهاد، اندرز، پند، رهنمود، سپارش، سفارش

فارسی به انگلیسی

commendation, counsel, recommendation, suggestion, testimonial, recommendetion

recommendetion


commendation, counsel, recommendation, suggestion, testimonial


فارسی به عربی

اطراء , توصیة

عربی به فارسی

توصيه , نامه پيشنهاد , نظريه


مترادف و متضاد

commendation (اسم)
ستایش، تقدیر، توصیه

recommendation (اسم)
توصیه، نظریه، نامه پیشنهاد

۱. اندرز، پیشنهاد، سفارش، نصیحت، وصیت، وعظ
۲. سفارش کردن
۳. اندرز دادن، نصیحت کردن
۴. وصیت کردن


اندرز، پیشنهاد، سفارش، نصیحت، وصیت، وعظ


سفارش کردن


اندرز دادن، نصیحت کردن


وصیت کردن


فرهنگ فارسی

راهنمایی‌ها و اطلاعاتی برای هدایت ایمن پرواز و جابه‌جایی هواگرد


وصیت کردن، اندر دادن، سفارش کردن
( مصدر ) ۱- سفارش کردن. ۲ - اندرز دادن وصیت کردن . ۳ - ( اسم ) سفارشنامه .

فرهنگ معین

(تُ یِ ) [ ع . توصیة ] (مص م . ) ۱ - سفارش کردن . ۲ - اندرز دادن .

لغت نامه دهخدا

( توصیة ) توصیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) اندرز کردن و فرمودن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). اندرز کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). وصیت و اندرز کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). وصیت کردن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) : فلایستطیعون توصیةً و لا الی اهلهم یرجعون. ( قرآن 36 50/ ). || ( اِ )، اندرز و نصیحت و وصیت. ( ناظم الاطباء ). سپارش. وصیت. سفارش. اندرز. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

توصیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) اندرز کردن و فرمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). اندرز کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). وصیت و اندرز کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). وصیت کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) : فلایستطیعون توصیةً و لا الی اهلهم یرجعون . (قرآن 36 50/). || (اِ)، اندرز و نصیحت و وصیت . (ناظم الاطباء). سپارش . وصیت . سفارش . اندرز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


فرهنگ عمید

۱. اندرز دادن.
۲. سفارش کردن.
۳. [قدیمی] وصیت کردن.

فرهنگ فارسی ساره

سپارش، پیشنهاد، رهنمود، سفارش


فرهنگستان زبان و ادب

{advisory} [حمل ونقل هوایی، علوم نظامی] راهنمایی ها و اطلاعاتی برای هدایت ایمن پرواز و جابه جایی هواگرد

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَوْصِیَةً: سفارش
معنی لَا تَعْبُدُونَ: نمی پرستید (در عبارت "وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا ﭐللَّهَ " با اینکه"لَا تَعْبُدُونَ" خبری است مراد از آن نهی مؤکد است مثلاً در فارسی هم می گوییم :"به این کلید دست نمی زنی "و منظورمان این است که این توصیه و نه...
ریشه کلمه:
وصی (۳۲ بار)

پیشنهاد کاربران

شعراوعارفان وبزرگان همه وهمه درمورد زندگی شادوارامبخش که حق هراتسانی است بصورت شعروکلمه ونوشته وداستان به انسان توصیه کرده اندتوصیه، درموردخلاقیت زندگی آرام وبدون دردسرراتوصیه کرده اند


کلمات دیگر: