کلمه جو
صفحه اصلی

تکفل


مترادف تکفل : تعهد، تقبل، ضمان، کفالت، سرپرستی، کفالت کردن، کفیل شدن، متعهد شدن، پایندانی کرن، به عهده گرفتن

برابر پارسی : سرپرستی، بگردن گرفتن

فارسی به انگلیسی

guaranteeing, undertaking, supporting, trust

guaranteeing, undertaking, supporting


trust


مترادف و متضاد

sponsorship (اسم)
طرفداری، ضمانت، تکفل، عهده گیری، اعانت

فعل


تعهد، تقبل، ضمان


کفالت، سرپرستی


کفالت کردن، کفیل شدن، متعهد شدن، پایندانی کرن، به‌عهده‌گرفتن


۱. تعهد، تقبل، ضمان
۲. کفالت، سرپرستی
۳. کفالت کردن، کفیل شدن، متعهد شدن، پایندانی کرن، بهعهدهگرفتن


فرهنگ فارسی

کفایت کردن، کفیل شدن، متعهدشدن، بعهده گرفتن
۱ - ( مصدر ) پایندانی کردن کفالت کردن کفیل شدن متعهد گشتن . ۲ -( اسم ) پذرفتاری پایندانی کفالت . جمع : تکفلات .

فرهنگ معین

(تَ کَ فُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) کفیل شدن ، متعهد گشتن .

لغت نامه دهخدا

تکفل. [ ت َ ک َف ْ ف ُ ] ( ع مص ) پایندانی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از زمخشری ). پذیرفتار کسی گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). ضامن و متعهد چیزی شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). کفالت کردن. ( ناظم الاطباء ). پذیرفتاری. ( زمخشری ): تکفلت بالمال ؛ التزمت به والزمت نفسی. ( ابن الانباری از اقرب الموارد ) : هیچکدام از ایشان بسبب مشاهده غضب سلطان به تکفل مصحلت او زبان نمیدادند. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ عمید

۱. کفایت کردن.
۲. کفیل شدن، متعهّد شدن، به عهده گرفتن، عهده دار امری یا کاری شدن.

پیشنهاد کاربران

کفیل شدن، متعهد گشتن

به رنج و زحمت افتادن، محنت کشیدن


کلمات دیگر: