کلمه جو
صفحه اصلی

مستملی

فرهنگ فارسی

ابو ابراهیم اسماعیل بن محمد بن عبدالله

لغت نامه دهخدا

مستملی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) مستمل. نعت فاعلی از استملاء. املاء پرسنده. و املاء خواهنده. ( ازمنتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به استملاء شود.

مستملی. [ م ُ ت َ ] ( اِخ ) ( الَ... ) ابراهیم بن احمد بلخی مستملی از فضلای قرن چهارم بلخ که به سال 376 هَ. ق. درگذشته است. او راست : معجم الشیوخ. ( از الاعلام زرکلی ج 1 ص 22 از شذرات الذهب ).

مستملی. [ م ُ ت َ ] ( اِخ ) ( الَ... ) ابوابراهیم اسماعیل بن محمدبن عبداﷲ المستملی البخاری. او راست : شرح «التعرف لمذهب التصوف » از ابوبکربن ابی اسحاق محمدبن ابراهیم بن یعقوب البخاری الکلاباذی به فارسی.

مستملی . [ م ُ ت َ ] (اِخ ) (الَ ...) ابراهیم بن احمد بلخی مستملی از فضلای قرن چهارم بلخ که به سال 376 هَ . ق . درگذشته است . او راست : معجم الشیوخ . (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 22 از شذرات الذهب ).


مستملی . [ م ُ ت َ ] (اِخ ) (الَ ...) ابوابراهیم اسماعیل بن محمدبن عبداﷲ المستملی البخاری . او راست : شرح «التعرف لمذهب التصوف » از ابوبکربن ابی اسحاق محمدبن ابراهیم بن یعقوب البخاری الکلاباذی به فارسی .


مستملی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مستمل . نعت فاعلی از استملاء. املاء پرسنده . و املاء خواهنده . (ازمنتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استملاء شود.



کلمات دیگر: