کلمه جو
صفحه اصلی

تسقی

فرهنگ فارسی

خوردن شتران حوذان تر را و فربه شدن از آن خون و مانند آن در خویشتن چیدن .

لغت نامه دهخدا

تسقی. [ ت َ س َق ْ قی ] ( ع مص ) خوردن شتران حوذان تر را و فربه شدن از آن.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || خون و مانند آن در خویشتن چیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). قبول کردن چیزی آب را و سیرآب شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ): تسقی الماء و الصبغ اذا تشرَّبه ُ ( اقرب الموارد ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَا تَسْقِی: آب ندهد - آبیاری نکند
ریشه کلمه:
سقی (۲۵ بار)


کلمات دیگر: