کلمه جو
صفحه اصلی

حزان

فرهنگ فارسی

جمع حزین
اندوهگین شدن

لغت نامه دهخدا

حزان. [ ح ِ / ح ُزْ زا ] ( ع اِ ) ج ِ حزین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

حزان. [ ح ِ ] ( ع اِ ) ج ِ حزین.

حزان. [ ح ُزْ زا ] ( ع اِ ) اصطلاح موسیقی است. رجوع به آهنگ شود. || ج ِ حزین.

حزان. [ ح َ ] ( اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب است. از اعلام است. ( منتهی الارب ).

حزان. [ ] ( ع مص ) اندوهگین شدن. ( زوزنی ).

حزان . [ ] (ع مص ) اندوهگین شدن . (زوزنی ).


حزان . [ ح َ ] (اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب است . از اعلام است . (منتهی الارب ).


حزان . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حزین .


حزان . [ ح ِ / ح ُزْ زا ] (ع اِ) ج ِ حزین . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


حزان . [ ح ُزْ زا ] (ع اِ) اصطلاح موسیقی است . رجوع به آهنگ شود. || ج ِ حزین .


فرهنگ عمید

گوشه ای در دستگاه های سه گاه و چهارگاه.

دانشنامه عمومی

حزان (به عربی: حزان) یک روستا در سوریه است که در ناحیه مرکزی معره النعمان واقع شده است. حزان ۳۶۸ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای سوریه

پیشنهاد کاربران

غمگین


کلمات دیگر: