کلمه جو
صفحه اصلی

اجرام

فارسی به انگلیسی

bodies

فرهنگ فارسی

جمع جرم بمعنی گناه، جمع جرم به معنی جسم، اجرام فلکی، اجرام سماوی: ستارگان
( اسم ) ۱ - جمع : جرم تن ها اجسام ( و بیشتر استعمال اجرام در لطیف است و اجسام در کثیف ) پیکرها. ۲ - جرم های فلکی ستارگان . ۳ - جمع : جرم گناهان یا اجرام بسیط ( بسیطه ) . ۱ - موجودات و کاینات سماوی و جوی مانند افک و کواکب و غیره . ۲ - اجسام غیر مرکبه و یا مرکب از عناصر متساوی اجزائ مانند ط نقره آهن . یا اجرام چرخ . افک و ستارگان اجرام سماوی . اجرام بسیط یا اجرام علوی . اجرام بسیط یا اجرام عنصری .اجسام خاکی . یا اجرام فلکی . اجرام بسیط یااجرام مرکب ( مرکبه ) اجسامی که مرکب از عناصر مختلفه الطبایع باشند.
متاع و ادوات شبان

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جِ جِرم ، تن ها، اجسام . ۲ - ستارگان . ۳ - جِ جُرم ، گناهان .

لغت نامه دهخدا

اجرام. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ جِرْم. تن ها. اجسام ( و اکثر استعمال اجرام در لطیف است و اجسام درکثیف ) : چون از وصول او خبر یافتند شادمان گشتند و حیاتی تازه و عیشی نو بمکان او در اجرام و اجسام ایشان ظاهر شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). اکثر اطلاق این لفظ بر کواکب و جواهرات و احجار کنند و بر اجسام حیوانی و نباتی روا ندارند مگر بندرت در اجسام ادویه و اعضا. ( غیاث اللغات ). و گاه اجرام گویند مطلق ، و از آن اجرام فلکی و ستارگان خواهند :
برافروز آذری ایدون که تیغش بگذرد از بون
فروغش از بر گردون کند اجرام را اخگر.
دقیقی.
مگو زین سان ازیرا کاین صنایع
شد از تأثیر اجرام و طبایع.
ناصرخسرو.
هم از نفس و هم از عقل و ز اجرام
ز چار و سه که اول برده ام نام.
ناصرخسرو.
|| ج ِ جُرْم. گناهان : در این نزدیکی قوریلتای خواهد بود، تفحص اجرام و آثام ایشان بحضور خویشان و امرا تقدیم افتد. ( جهانگشای جوینی ).

اجرام. [ اَ ] ( ع اِ ) متاع و ادوات شبان. ( منتهی الارب ).

اجرام. [ اِ ] ( ع مص ) گناه کردن. اِجترام. ( منتهی الارب ). جرم کردن. ( زوزنی ). || گناه جستن : اجرم َ علیه ؛ گناه جست بر وی و جنایت نهاد و کذلک اجرم الیه. || بزرگ و کلان گردیدن. || صاف شدن گونه : اجرم لَونه. || اَجرَم الدم ُ به ؛ چسبید خون به وی. || صاف شدن آواز. ( منتهی الارب ).

اجرام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ جِرْم . تن ها. اجسام (و اکثر استعمال اجرام در لطیف است و اجسام درکثیف ) : چون از وصول او خبر یافتند شادمان گشتند و حیاتی تازه و عیشی نو بمکان او در اجرام و اجسام ایشان ظاهر شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). اکثر اطلاق این لفظ بر کواکب و جواهرات و احجار کنند و بر اجسام حیوانی و نباتی روا ندارند مگر بندرت در اجسام ادویه و اعضا. (غیاث اللغات ). و گاه اجرام گویند مطلق ، و از آن اجرام فلکی و ستارگان خواهند :
برافروز آذری ایدون که تیغش بگذرد از بون
فروغش از بر گردون کند اجرام را اخگر.

دقیقی .


مگو زین سان ازیرا کاین صنایع
شد از تأثیر اجرام و طبایع.

ناصرخسرو.


هم از نفس و هم از عقل و ز اجرام
ز چار و سه که اول برده ام نام .

ناصرخسرو.


|| ج ِ جُرْم . گناهان : در این نزدیکی قوریلتای خواهد بود، تفحص اجرام و آثام ایشان بحضور خویشان و امرا تقدیم افتد. (جهانگشای جوینی ).

اجرام . [ اَ ] (ع اِ) متاع و ادوات شبان . (منتهی الارب ).


اجرام . [ اِ ] (ع مص ) گناه کردن . اِجترام . (منتهی الارب ). جرم کردن . (زوزنی ). || گناه جستن : اجرم َ علیه ؛ گناه جست بر وی و جنایت نهاد و کذلک اجرم الیه . || بزرگ و کلان گردیدن . || صاف شدن گونه : اجرم لَونه . || اَجرَم الدم ُ به ؛ چسبید خون به وی . || صاف شدن آواز. (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱.= جُرم
۲.=[جمعِ جِرم]= جِرم
⟨ اجرام فلکی: (نجوم) = ⟨ اجرام سماوی
⟨ اجرام سماوی: (نجوم) ستارگان، سیارات، خورشید، و ماه.


۱.= جُرم
۲.=[جمعِ جِرم]= جِرم
* اجرام فلکی: (نجوم ) = * اجرام سماوی
* اجرام سماوی: (نجوم ) ستارگان، سیارات، خورشید، و ماه.

پیشنهاد کاربران

جمع. جرم

اجسام

پیکرها. پیکره ها
گناهان

ستارگان


کلمات دیگر: