کلمه جو
صفحه اصلی

چراغان

فارسی به انگلیسی

illumination

فرهنگ فارسی

چراغهای بسیاردرمجالس جشن وشادمانی که روشن کنند
( اسم ) ۱- عمل روشن کردن چراغهای بسیار در چشن و شادمانی چراغانی . ۲- مجلس شادمانی که در آن چراغهای بسیار روشن کنند. ۳-نوعی شکنجه که چند جای سر و تن محکوم را سوراخ کرده فتیله یا شمع افروخته در آن سوراخها فرو میکردند.

لغت نامه دهخدا

چراغان. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) ایجاد روشنائی بسیار که از افروختن چراغها در شبهای جشن عروسی کنند. ( آنندراج ). جشنی که در آن ، در کوی و برزن و بازار چراغ بسیار روشن کنند. ( ناظم الاطباء ). چراغ زیاد روشن کردن در موقع جشن. ( فرهنگ نظام ). چراغانی. چراغونی. چراغبانی. چراغبان. چراغبارون ( در لهجه تهرانی ). چراغون ( در لهجه تهرانی ) :
زمین مرده احیا کردن آئین کرم باشد
چراغان کن بداغ خود دل ویرانه ما را.
صائب ( از فرهنگ ضیاء ).
رجوع به چراغانی شود. || با لفظ شدن و کردن ، نوعی از تعذیب که سرگنهکاران را چند جا زخم زده در غور هر زخم یک فتیله افروخته میگذارند، و این رسم ایرانست ، در هندوستان نیست. ( آنندراج ). نوعی از تعذیب که سر گنهکاران را چند جا زخم زده بهر زخم یک فتیله افروخته میگذارند. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ). قسمی از مجازات مقصر بوده که سرش را چند جا زخم زده در هر زخمی چراغی نشانده روشن میکردند. ( فرهنگ نظام ). رجوع به چراغان کردن شود.
- چراغان شب باران. چراغان شب مهتاب ؛ هر کدام معروف و کنایه از آنست که لطفی ندارد. ( آنندراج ) :
رفتی و از اشک بلبل در چمن طوفان گذشت
روز بر گل چون چراغان شب باران گذشت.
دانش ( از آنندراج ).
سوختیم و جوهر ما بر کسی ظاهر نشد
چون چراغان شب مهتاب بیجا سوختیم.
دانش ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. عمل روشن کردن چراغ های بسیار در شب های جشن و شادمانی.
۲. (صفت ) مجلس جشن که در آن چراغ بسیار روشن کرده باشند.
۳. (اسم ) [قدیمی، مجاز] نوعی شکنجه بوده که چند جای سروتن محکوم را سوراخ میکردند و در آن سوراخ ها فتیله یا شمع افروخته فرو می کردند.

دانشنامه عمومی

چراغان، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان سرباز در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
این روستا در دهستان راسک و فیروزآباد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۹۵۵ نفر (۱۸۰خانوار) بوده است.


کلمات دیگر: