آنکه معرفت به حقیقت دارد
حقیقت شناس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
حقیقت شناس. [ ح َ قی ق َ ش ِ ] ( نف مرکب ) آنکه معرفت بحقایق دارد :
ندارم ز دینار خسرو سپاس
که او نیست شاه حقیقت شناس.
حقیقت شناسان عین الیقین.
ولی خرده گیرند اهل قیاس.
ندارم ز دینار خسرو سپاس
که او نیست شاه حقیقت شناس.
فردوسی.
حکایت کنند از بزرگان دین حقیقت شناسان عین الیقین.
سعدی.
توان گفتن این با حقیقت شناس ولی خرده گیرند اهل قیاس.
سعدی.
فرهنگ عمید
کسی که حقیقت را بشناسد، دانا، هوشمند.
کلمات دیگر: