کلمه جو
صفحه اصلی

ثلمه

فرهنگ فارسی

خلل، رخنه، سوراخ، تراک
( اسم ) ۱- سوراخ رخنه ترک . ۲- چاک . جمع : ثلم .۳- ( مصدر ) رخنه کردن .
ثلم رخنه کردن

لغت نامه دهخدا

ثلمة. [ ث ُ م َ ] (ع اِ) ثلمت . تَرَک . سوراخ . رخنه : خواست که بقوت و شوکت خویش انتقامی کشد و ثلمه ای که از قهر و قوت احزاب اسلام در ولایت و نواحی مملکت او ظاهر شده بود برگیرد. (ترجمه ٔتاریخ یمینی ص 22). از هر گوشه وهنی و از هر طرف ثلمه ای حادث میشود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 217). به استیناف مناجزت و سد حادثه ٔ ثلمت قیام نماید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 228). سد ثلمة و قوام امّة بمکان او حاصل آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 279). که هر کس به مصلحت ولایت و رعیت خویش داناتر باشد و به ثلمه و خلل واقف تر. (جهان گشای جوینی ). || خط. (در چو خط) . || چاک . || ثلمه ٔ قدح ؛ موضع لب پریدگی آن . ج ، ثُلَم .


ثلمة. [ ث ُ م َ ] (ع مص ) ثلم . رخنه کردن . (تاج المصادر بیهقی ).


فرهنگ عمید

۱. رخنه، سوراخ، تَرَک.
۲. [مجاز] خلل.

پیشنهاد کاربران

رخنه، سوفار، شکاف، فرج، ترک، ثقبه، ثلمه، روزن، روزنه، منفذ، مجرا، لانه، چاله، حفره، گودال، غار، مغاک، نقب، بیغوله، گوشه پرت و دور افتاده، پستو، سوراخ سمبه، مخفیگاه


کلمات دیگر: