( صفت ) ۱ - تغییر حال دهنده . ۲ - محول الاحوال خدا .
حال گردان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
حال گردان. [ گ َ ] ( نف مرکب ) نعت فاعلی از حال گرداندن. گرداننده و تغییردهنده حالها. || محوّل الأحوال. نعتی از نعوت خدای تعالی :
من نگویم که جز خدای کسی
حال گردان و غیب دان باشد.
از فضل خدای حال گردان.
نیست کس جز تو حال گردانی .
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور.
من نگویم که جز خدای کسی
حال گردان و غیب دان باشد.
انوری.
خاقانی امید را مکن قطعاز فضل خدای حال گردان.
خاقانی.
حال گردان تویی بهر سانی نیست کس جز تو حال گردانی .
نظامی.
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب جمله میداند خدای حال گردان غم مخور.
حافظ.
فرهنگ عمید
گردانندۀ حال، تغییردهندۀ حال و وضع.
کلمات دیگر: