یکهو
فارسی به انگلیسی
bang, sudden, suddenly
مترادف و متضاد
کلا، یکهو، یک مرتبه، یکدفعه
فرهنگ فارسی
یک مرتبه ناگهان یک دفعه غفلتا : مشدی مثل مار بخودش می پیچید نفس نفس می زد یکهوپس افتاد دندانهایش کلید شد.
فرهنگ معین
(یَ هُ ) (ق مر. ) (عا. ) ناگهان ، غیر - منتظره .
لغت نامه دهخدا
یکهو. [ ی ِ هَُ ] ( ق مرکب ) ( اصطلاح عامیانه ) در تداول عوام ، دفعتاً. غفلتاً. ناگهان. فجاءة. ناآگاهان. ( یادداشت مؤلف ). || تماماً. کلیتاً. بالتمام. همگی. جملگی. همه. تمام. یک باره و نه به دفعات. در یک بار. ( یادداشت مؤلف ). یهو.
فرهنگ عمید
یک دفعه، یک مرتبه، ناگهان.
پیشنهاد کاربران
یک لحظه ، ناگهان
یکمرتبه
یکهو: [ در تداول عامه ]یکمرتبه، ناگهان.
( ( یکهو بی حرکت ماند . بعد چشم های سبز برق زد . بعد مثل بچه تخسی که یواشکی دست دراز کند طرف نان خامه یی، ، دست دراز کرد طرف تلفن ، گوشی را برداشت. ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص16 . ) )
( ( یکهو بی حرکت ماند . بعد چشم های سبز برق زد . بعد مثل بچه تخسی که یواشکی دست دراز کند طرف نان خامه یی، ، دست دراز کرد طرف تلفن ، گوشی را برداشت. ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص16 . ) )
کلمات دیگر: