کلمه جو
صفحه اصلی

باغره

فرهنگ فارسی

( اسم ) گرهی را گویند که در اعضا بسبب دردمندی دیگر پدید آید مثل آنکه از پای کسی دملی بر آمده باشد و بسبب آن در کشال. ران گرهها پدید آید هر یک از غده ها زیر پوست که ورم یابد .
گرههایی که در گردن از جراحت سر پدید آید

لغت نامه دهخدا

باغره. [ رَ / رِ ] ( اِ ) گرههایی که در گردن ازجراحت سر پدید آید. ( ناظم الاطباء ). گرهی که در اعضاء و بندگاه مردم بسبب دردمندی دیگر پیدا شود مثلا از پای کسی دنبلی برآید و بواسطه درد آن در بیغوله ران گرهها بهم رسد، یا سر ببالین بد نهاده باشد بدان سبب از گردن گرهها بهمرسد. و هر گرهی که مثل این بهم رسد آنرا باغره گویند. باگره به سکون گاف نیز گویند.( فرهنگ رشیدی ). در تداول مردم تهران و قزوین و کرمان ، خیارک. مثل آنکه از پای کسی دنبلی برآمده باشد بسبب آن در کش ران گره ها پیدا شود... و بعضی گویند زحمتی است که بسبب زحمت دیگر پیدا شود و حال هر دو یکیست. ( برهان ). بثور متولده از امراض دیگر. دمل. ورغاه. مغنده. ( یادداشت مؤلف ). گرهی که در بندگاه بغل یا بن ران بسبب ورمی یا ریشی بهمرسد. بهندی اولبنها گویند. ( از فرهنگ رشیدی ). گرهی باشد که در گلوی و اعضای مردمان برآید و درد نکند. ( فرهنگ جهانگیری ). گرهی است که در اعضاء بسبب دردی دیگر عارض شود و آنرا باگره نیز گویند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). گرهی که درکش ازدنبل و یا زخم پا عارض شود. ( ناظم الاطباء ). بعربی غده گویند. ( فرهنگ ضیاء ). زحمتی که از زحمت دیگر متولد شود و در مفاصل و گردن و گلو مثل غلوله برآید، چون دیر کشد ریم کند و پخته گردد. ( شرفنامه منیری ). و رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ص 192 و رجوع به باغر شود.

فرهنگ عمید

ورم غده، برآمدگی کوچک در بدن، هریک از غده های متورم زیر پوست.


کلمات دیگر: