کلمه جو
صفحه اصلی

چخان

فرهنگ فارسی

چخیدن
( صفت ) حقه باز شارلاتان .
بمعنی ستیزه کنان . ستیزه کننده میباشد . یا سعی کنان . کوشا و ساعی . یامتملق .

لغت نامه دهخدا

چخان . [ چ َ ] (اِخ ) نام موضعی است غیر معلوم . (برهان ). نام موضعی . (ناظم الاطباء).


چخان. [ چ َ ] ( اِخ ) نام موضعی است غیر معلوم. ( برهان ). نام موضعی. ( ناظم الاطباء ).

چخان. [ چ َ ] ( نف ، ق ) ستیزه کنان. ( برهان ) ( آنندراج ). ستیزه کننده. ( ناظم الاطباء ). ستیزه کننده میباشد. ( انجمن آرا ). آنکه ستیزه کند. || سعی کنان. ( برهان ). سعی و جهد کننده. ( ناظم الاطباء ). کوشا و ساعی.

چخان. [ چ َ ] ( ترکی ، ص ) چاخان. متملق. ( ناظم الاطباء ). زبان باز. تملق گوی. چاخان. چاپلوس. حقه باز. چاخان چی. رجوع به چاخان و چاخان چی شود. || ( اِ ) تملق. ( ناظم الاطباء ). چاخان بازی. چرب زبانی. خوش آمدگویی. چاپلوسی. رجوع به چاپلوسی و چاخان بازی شود.

چخان . [ چ َ ] (ترکی ، ص ) چاخان . متملق . (ناظم الاطباء). زبان باز. تملق گوی . چاخان . چاپلوس . حقه باز. چاخان چی . رجوع به چاخان و چاخان چی شود. || (اِ) تملق . (ناظم الاطباء). چاخان بازی . چرب زبانی . خوش آمدگویی . چاپلوسی . رجوع به چاپلوسی و چاخان بازی شود.


چخان . [ چ َ ] (نف ، ق ) ستیزه کنان . (برهان ) (آنندراج ). ستیزه کننده . (ناظم الاطباء). ستیزه کننده میباشد. (انجمن آرا). آنکه ستیزه کند. || سعی کنان . (برهان ). سعی و جهد کننده . (ناظم الاطباء). کوشا و ساعی .


فرهنگ عمید

۱. کوشنده.
۲. ستیزه کننده.
۳. (قید ) در حال کوشیدن.
۴. (قید ) در حال ستیزه کردن.


کلمات دیگر: