کلمه جو
صفحه اصلی

پاشان

فرهنگ فارسی

( صفت ) در حال پاشیدن : مشک پاشان .
در حال پاشیدن

لغت نامه دهخدا

پاشان . (نف ، ق ) در حال پاشیدن :
همی پای کوبنده بر فرش چین
ز سر مشک پاشان گل از آستین .

اسدی .



پاشان. ( نف ، ق ) در حال پاشیدن :
همی پای کوبنده بر فرش چین
ز سر مشک پاشان گل از آستین.
اسدی.

پاشان. ( اِخ ) قریه ای از هرات و از آنجاست ابوعبید احمدبن محمدبن ابی عبید مؤدّب هروی پاشانی و آنرا فاشان نیز گویند.

پاشان . (اِخ ) قریه ای از هرات و از آنجاست ابوعبید احمدبن محمدبن ابی عبید مؤدّب هروی پاشانی و آنرا فاشان نیز گویند.


فرهنگ عمید

۱. = پاشیدن
۲. پاشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): مشک پاشان.


کلمات دیگر: