کلمه جو
صفحه اصلی

اثلم

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - وادی کنار شکسته و رخنه شده ۲- رخنه شده رخنه دار. ۳ - شمشیر و نیزه که در آن رخنه شود . ۴ - اثرم
نام موضعی

فرهنگ معین

(اَ لَ ) [ ع . ] (ص . ) رخنه دار، رخنه یافته .

لغت نامه دهخدا

اثلم. [ اَ ل َ ] ( ع ص ) نعت است از ثَلَم بمعنی شکستن کناره وادی و رخنه شدن. ( منتهی الارب ). وادی کناره شکسته و رخنه شده. || رخنه شده. ( تاج المصادر ). رخنه دار. || شمشیر و نیزه که در آن جرفه و رخنه شود. || ( اصطلاح عروض ) فعلن چون بزحاف ثلم ( بسقوط فا ) از فعولن خیزداثلم خوانند یعنی رخنه شده. ( المعجم فی معاییر اشعارالعجم ).

اثلم. [ اَ ل َ ] ( اِخ ) نام موضعی است و آن را ثلماء نیز گویند. ( منتهی الارب ).

اثلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی است و آن را ثلماء نیز گویند. (منتهی الارب ).


اثلم . [ اَ ل َ ] (ع ص ) نعت است از ثَلَم بمعنی شکستن کناره ٔ وادی و رخنه شدن . (منتهی الارب ). وادی کناره شکسته و رخنه شده . || رخنه شده . (تاج المصادر). رخنه دار. || شمشیر و نیزه که در آن جرفه و رخنه شود. || (اصطلاح عروض ) فعلن چون بزحاف ثلم (بسقوط فا) از فعولن خیزداثلم خوانند یعنی رخنه شده . (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ).


فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) = ثَلم
۲. [قدیمی] رخنه دار، رخنه یافته.
۳. [قدیمی] شمشیر یا نیزه ای که در آن رخنه ایجاد شده باشد.

پیشنهاد کاربران

اثلم[اصطلاح ادبی ]:در علم عروض هر گاه در بحر متقارب، از پایه ی فعولن، تنها دو هجای بلند، یعنی "فع لن"، بر جای بماند، آن را اثلم می گویند. مانند پایه ی نخستین و سومین مصراع های بیت زیر:
چندان که گفتم غم با طبیبان / درمان نکردند مسکین غریبان ( حافظ )



کلمات دیگر: