کلمه جو
صفحه اصلی

حلقه به گوش


مترادف حلقه به گوش : فرمانبر، فرمانبردار، مطیع، منقاد

متضاد حلقه به گوش : سرکش، نافرمان

فارسی به انگلیسی

bondman, slave, slavish, who wears the earring

bondman, slave, who wears the earring


slavish


مترادف و متضاد

فرمانبر، فرمانبردار، مطیع، منقاد ≠ سرکش، نافرمان


فرهنگ عمید

۱. کسی که حلقه یا گوشواره در گوش دارد.
۲. [مجاز] مطیع، فرمانبردار: بندۀ حلقه به گوش ار ننوازی برود / لطف کن لطف که بیگانه شود «حلقه به گوش» (سعدی: ۶۴ ).

پیشنهاد کاربران

مطیع و فرمانبردار و اجرا کننده ی دستورات.

مطیع امر دیگری بودن، نوکر و در اختیار کسی بودن، در گذشته اربابان برای نشانه در گوش برده های خود حلقه یا گوشواره هایی می بستند.

گوشواره ای که الان در گوش دختران ایران دیده میشود دقیقا همان نماد غلام حلقه به گوش است ولی با ظاهری متفاوت


کلمات دیگر: