چالیش. ( اِمص ) مزیدٌفیه لفظِ چالش. ( فرهنگ نظام ). رفتاری باشد از روی تکبر و ناز. ( برهان ) ( آنندراج ). خرامیدن. ( غیاث ). رفتار از روی عجب و ناز. ( ناظم الاطباء ). ناز و نخوت. تکبر و غرور :
این نظر با آن نظر چالیش کرد
ناگهانی از خرد خالیش کرد.
مولوی.
|| چالش. سعی و کوشش در جنگ. جنگ و جدال. رزم و پیکار :
روز و شب در جنگ و اندر کشمکش
کرده چالیش اولش با آخرش.
مولوی.
چون خیالی در دل شه یا سپاه
کرد در چالیش ایشان را تباه.
مولوی.
گر نبودی نفس و شیطان و هوا
گر نبودی زخم و چالیش و وغا.
مولوی.
جوشن و خود است مر چالیش را
وین حریر و برد، مر تعریش را.
مولوی.
و رجوع به چالش شود.