خالی السیر. [ ل ِ یُس ْ س َ / س ِ ] ( ع ص مرکب ) تنهارو.( شرفنامه منیری ). در اصطلاح منجمان : قمر را خالی السیر وقتی گویند که نظر هیچ کوکب به او نباشد و هرگاه حیات حیوانی مسلوب گردد هیچ کوکب را با طالع او سعد یا نحس نباشد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || کوکبی که از کوکبی بازگردد در اول برج و بهیچ کوکبی متصل نشود :
اتصالات فلک دانم و دل را بقیاس
خالی السیر ز شیطان بخراسان یابم.
خاقانی.
شدم از سعد اتصال دو رکن
خالی السیر ز آفت اشرار.
خاقانی.
اجسام وحش گشته ز ارواح خالی السیر
از تیغ شه که دین را سعد است زاتصالش.
خاقانی.