کلمه جو
صفحه اصلی

پچ

فرهنگ فارسی

پوچ، پوک
( صفت ) میان تهی پوک پوچ .
نامی است که آرناودها و ملل اسلاو به قصبه ایپک دهند

لغت نامه دهخدا

پچ. [ پ ُ ] ( ص ) پوچ. پوک. میان تهی. و این کلمه مخفف پوچ است :
هستم ز شرّ چونار ز دانه به تیرمه
وز خیر پُچ میانه چو اندر بهار سیر.
سوزنی.

پچ. [ پ ِ ] ( اِخ ) نامی است که آرناؤدها و ملل اسلاو به قصبه ایپک دهند. رجوع به ایپک شود.

پچ . [ پ ِ ] (اِخ ) نامی است که آرناؤدها و ملل اسلاو به قصبه ٔ ایپک دهند. رجوع به ایپک شود.


پچ . [ پ ُ ] (ص ) پوچ . پوک . میان تهی . و این کلمه مخفف پوچ است :
هستم ز شرّ چونار ز دانه به تیرمه
وز خیر پُچ میانه چو اندر بهار سیر.

سوزنی .



فرهنگ عمید

= پوچ

پوچ#NAME?


دانشنامه عمومی

پچ (شهر مجارستان). پچ (به مجاری: Pécs) یکی از شهرهای مجارستان است که در جنوب غربی این کشور قرار گرفته است. جمعیت شهر پچ در سال ۲۰۰۷ برابر ۱۵۶٫۶۴۹ نفر بوده است. پچ پنجمین شهر بزرگ کشور مجارستان است.

پِچْ:(pech) در گویش گنابادی یعنی مشکل ، دردسر ، مشکل تراشی ، سخت تر کردن کار || پَچَ:(pacha) در گویش گنابادی یعنی ساق پا


گویش مازنی

/pach/ آماده کردن شالی زار برای کشت - نرم کردن کلوخ شالی زار & پیچیدن - یک نخ سیگار – یک نخ

۱آماده کردن شالی زار برای کشت ۲نرم کردن کلوخ شالی زار


۱پیچیدن ۲یک نخ سیگار – یک نخ


واژه نامه بختیاریکا

پرچ؛ خار پرچ. مثلاً خرزا پچ سر ره یعنی خرزا همیشه باعث زیان است و اوست که علی رغم انتظار مانع می شود و آسیب می رساند.
( پِچ ) نمایان؛ برجسته

جدول کلمات

پوک

پیشنهاد کاربران

پچ ؛ با فتحه پ : به معنی له در گویش شهر بابکی
پچ کردن : له کردن

پچ ؛ با کسر پ، در گویش شهرستان بهاباد به معنی له و مچاله، پچ کردن یعنی له کردن
برای یادسپاری بهتر:فردی به دوستش میگه پِچ پِچ نکن ( ساکت باش ) تا من این زنبوری که روی زمین نشسته ، پِچش کنم ( لهش کنم ) .

پِچ کردن ( PETCH ) :در گویش شهرستان بهاباد به معنای له کردن است.
در قدیم، حشرات را زیر کفششون پِچ می کردند ولی امروزه قفل های نرم افزار ها را پَچ می کنند.
پَچ کردن ( PATCH ) : در گویش رایج دنیای دیجیتال به معنای روشی برای شکستن قفل ها و لایسنس هاست.


کلمات دیگر: