کلمه جو
صفحه اصلی

حشوه

عربی به فارسی

پرکردن , پرشدگي (دندان) , هرچيزيکه با ان چيزيرا پرکنند , لفاف , لا يي , پرکني , قيمه , گيپا , بوغلمه , چاشني , کهنه , نمد , استري , توده کاه , توده , کپه کردن , لا يي گذاشتن , فشردن


فرهنگ فارسی

امعائ در شکم است روده ها

لغت نامه دهخدا

( حشوة ) حشوة. [ ح ِش ْ وَ ] ( ع اِ ) رجوع به حشو شود.

حشوة. [ ح ُ وَ / ح ِ وَ ] ( ع اِ ) امعاء. آنچه در شکم است از آلات غذا. رودگانی. حشوه بطن ؛ آلات شکم. ( محمودبن عمر ربنجنی ).روده ها. ( منتهی الارب ). || یقال فلان من حشوة بنی فلان ؛ ای من رذالهم. ( مهذب الاسماء ). || مااکثر حشوة ارضه ؛ ای حشوها و دغلها : او را به حشوه خاک تیره رسانند. ( جهانگشای جوینی ).

حشوة. [ ح ِش ْ وَ ] (ع اِ) رجوع به حشو شود.


حشوة. [ ح ُ وَ / ح ِ وَ ] (ع اِ) امعاء. آنچه در شکم است از آلات غذا. رودگانی . حشوه ٔ بطن ؛ آلات شکم . (محمودبن عمر ربنجنی ).روده ها. (منتهی الارب ). || یقال فلان من حشوة بنی فلان ؛ ای من رذالهم . (مهذب الاسماء). || مااکثر حشوة ارضه ؛ ای حشوها و دغلها : او را به حشوه ٔ خاک تیره رسانند. (جهانگشای جوینی ).


فرهنگ عمید

۱. امعا، روده ها.
۲. بد و پست از هرچیز.


کلمات دیگر: